خودمونی

اوّل کوتاه نوشته بود بعد دیدم اصلاً کوتاه نوشتن کم پیش میاد
اینجا باشه یه وبلگ خودمونی واسه کنار هم بودن من و چند دوست مجازی

بایگانی

برای دوستان قدیمی

شنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۶، ۰۵:۲۵ ب.ظ

سلام

پیغامی از یک دوست قدیمی به دستم رسید و خب راه ارتباطی برای پاسخگویی وجود نداشت گفتم طی یک پست با همه‌ی دوستان قدیمی که وبلاگم رو می‎خونند و نمی‌خونند؛ در ارتباط هستیم یا نیستیم گپی بزنم.

راستش تا قبل از دانشگاه منزوی‌‎تر از اونی بودم ک کسی بتونه تصورش کنه و تعداد دوستانی که نه اینکه صمیمی باشند ولی حداقل از یه حالت خیلی نرمال یه بالاتر باشند از انگشت‌های یک دست تجاوز نمی‎کرد. به هر حال از همون دوران کودکی اینطور بزرگ شدم که دوستانم اندک باشم و بهشون وفادار باشم. 

طی دوران دانشگاه دوستی‌هام وسیع‌تر شد و تعداد اون دوستی‌های نرمال به شدت افزایش پیدا کرد و همچنان تعداد اون دوستی‎های بیشتر از نرمال رو محدود نگه داشتم دنیای مجازی این امکان رو بهم داد که به خجالتی بودنم غلبه کنم و با جنس مخالف آشنا بشم طبیعتاً دوستی‌هایی که با خانوم بزرگتری از من شکل می‎گرفت کم‌خطر‌تر بنظر می‎رسید که به جاهای احساسی نکشه. از بین دوستی‌های شکل گرفته از دیرباز تا کنون فقط با آقای ص و خانوم الف همچنان در ارتباطم که جفتشونم از من بزرگترن و در شرف ازدواج :)) چیزی نزدیک به 8-9 سال :)

بقیه دوستان عدد کمتری به خودشون اختصاص میدن و خیلی از دوستان هم دیگه یا در ارتباط نیستم یا سالی چند بار نهایتاً صحبتی پیش بیاد. واقعیت اینه که با وجود اینکه ممکنه با خیلیا در ارتباط نباشم ولی از یادم همچنان خارج شدن اون‌ها تمامی افرادی بودند که به عنوان دوست انتخاب شده بودند نه افرادی مثل همکلاسی دوران دبیرستان که به جبر چند سال پیششون باشم و همچنان صحبت‌ها  گفت‌وگو ها خاطرم هست و راضیم که ازشون یاد گرفتم حس خوبی دریافت و یا انتقال دادم و از همگی متشکرم که بیشتر از لیاقتم بهم لطف داشتند. گاهی وقت‌ها یادگار این دوستی‌ها تا پایان عمر جاودانه می‎شن مثل دوست گرامی که با معرفی کتاب‌های بی‌نظیرش و من با خرید اون‌ها یادگاری‌های ارزشمندی به وجود آورد.

به هر حال پذیرفته‌ام که هر دوستی تاریخ انقضایی داره و گاهی وقت‌ها حس می‎کنی بودنت دیگه تاثیر مثبت لازم برای شخص مقابلت نداره یا اینکه خود آدم مشکلات پیرامونش اینقدر زیاد میشه و شخصیت درونگراش اون رو منزوی میکنه که آدم با خودش هم غریبه می‎شه.

دوست عزیز پیغام خصوصی شما باعث خوشحالی من شد و اینکه شما رو نیز از یاد نبردم و همه جزئیات هنوز خاطرم هست امیدوارم زندگی برات بهترین‌ها رو به ارمغان بیاره :).

  • موافقین ۲ مخالفین ۰
  • ۹۶/۱۰/۲۳
  • ۳۱۹ نمایش
  • Vincent Valantine

نظرات (۵)

سلام.
:)
حرف دیگه‌ای ندارم:)) خواستم سلامی عرض کرده باشم بعد از مدتها.
پاسخ:
سلام
:)
این لب‌خند اینقدر طولانی هست که ترجیح می‎دم به جای خوندن بیشتر کلمات بیشتر بهش نگاه کنی.
خونه بودی ، بعد رفتی نماز، گفتی وایساده هم تلویزیون دیدی جذاب بوده:)) فک کنم باب اسفنجی بود

پاسخ:
آره یادم اومد، داشتم تلفن صحبت می‌کردم نشد پاسخ بنویسم نیاز به راهنمایی بیشتر نبود همینکه گفتی باب اسفنجی یادم اومد د:

در مورد باب اسفنجی من وقتی بچه بودم دماغ آقای خرچنگ رو می‌دیدم فکر می‌کردم نصف سیبیلشه :| و برام سوال بود چرا نصف دیگه سیبیلش نیست.
عه ماه رمضون امسال نبودا ،
پاسخ:
فکر کنم یا با کسی دیگه اشتباه گرفتی یا من یادم نمیاد د:
بیشتر توضیح بده
:)))))
خنده با صدای بلند:)))
انصافا الان تصمیم گرفتم برم بخونم گفتم یه دقه چک میکنم میرم😁
خوب شادمان شدم
مثه اونوقت وایساده ،موقع اذان صبح ماه رمضون تلویزیون دیدی
پاسخ:
همیشه دلیلی برای درس نخوندن هست :دی
من چرا هرچی فکر می‎کنم خاطره‌ای که میگی رو یادم نمیاد؟
  • خودِ من !
  • مرسی از ارزوی اخر متنت :)
    امروز توی دانشگاه روز خیلی خوبی برام (البته یک قسمتی از روز خوب بود ولی تاثیرش هنوز هست )بود و همه ی این حسای خوب رو آرزو میکنم تو هم داشته باشی

    از اینکه قسمتی ازپست وب منم خوش حال شدم ^-^
    به اندازه اون دفعه ای که از روی اُپن پریدم :)))

    پاسخ:
    مرسی امیدوارم که برای منم این حس‌های خوب بیاد :))
    منم یه روز صبح اومدم همچین مدل شادی‌هایی داشته باشم حس prince of persia گرفته بودم و اومدم رو دیوارهای دبیرستان اون مدل کجکی یه مسیر رو طی کنم بعد از دو قدم پهن زمین شدم د:
    مرسی از کامنتت حال خوبت پایدار :)
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">