خودمونی

اوّل کوتاه نوشته بود بعد دیدم اصلاً کوتاه نوشتن کم پیش میاد
اینجا باشه یه وبلگ خودمونی واسه کنار هم بودن من و چند دوست مجازی

بایگانی

همچنان در مسیر سی‌سالگی

جمعه, ۱۷ دی ۱۴۰۰، ۰۱:۳۳ ب.ظ

در ادامه‌ی صحبت با دوستم او از تجربه‌ی خودش از شرکت در یک پارتی ایرانی برایم گفت. زمانی که ایران بود هیچ پارتی مختلطی شرکت نکرده بود و این اولین تجربه‌اش محسوب می‌شد. از شرایط و جو آن مکان خشکش زده بود و فقط افراد را مشاهده می‌کرده. می‌گفتش که یک جایی نزدیک به DJ نشسته بوده و حیرت‌زده آدم‌های غریب و آشنای ایرانی رو می‌دیده که چطور می‌رقصند و شادی می‌کنند. بعدش داستانش یک پرش بسیار عجیبی داشت یه دفعه گفت که اون رفته وسط مجلس!!! آن شب به اندازه‌ی کل عمرش رقصیده و حتی می‌گفت هنگام رقصیدن به سمت DJ رفته و DJ هم استقبال کرده و میکروفون را جلوی دهن او می‌آورده تا با DJ همراهی کند!

راستش من هرچی داستانش را طی این مدت بررسی کردم بنظرم میومد که دوستم چیزی نوشیده که اینطوری شده و روش نشده به دوست قدیمی و مسلمونش همه جزئیات ماجرا را بگه :)). اصلاً اون قسمت میکروفون و DJ خیلی مشکوک بود و من را یاد یکی از قسمت‌های سریال HIMYM انداخت که تد از هنرنمایی خود در Beatboxing می‌گفت.

 

[MEDIA=youtube]SfE3pBXQzxc[/MEDIA]

 

عذرخواهی می‌کنم که مجبور شدم لینک یوتیوب قرار بدم و برای دیدنش به زحمت می‌افتید.

خب از حاشیه‌ها که دور شویم او از فردای اون روز می‌گفت که سگ سیاه افسردگی راه خانه را دوباره پیدا کرده و جلوی در ظاهر شده. او این انتظار داشت که با یک شب خوشحالی زیاد بتونه به افسردگیش غلبه کنه ولی حتی فردای آن روز حال بدتری داشت. در واقع حدس می‌زنم که وقتی هوشیاری خودش را به طور کامل بازیابی کرده بود یک حس تنهایی و سرخوردگی بابت نحوه شادی دیشبش داشته. نمی‌دانم دقیقاً چطوری بوده ولی خب برای من یادآور اون واقعیت بود که بسیاری، آخرین عکس قبل از خودکشی خود را با چهره‌ای خندان گرفته بودند. می‌دونی آدم‌ها دردها را منحصر به فرد خود تجربه می‌کنند و نمی‌شه با مقایسه شرایط بیرونی افراد به درونشان پی برد.

در اینجا تاکید می‌کنم که قرار نیست در ادامه فکت علمی نشر بدم :)) شما صرفاً دارید نوشته‌های در مسیر سی‌سالگی من را می‌خونید.

چیزی که من خودم تجربه و مشاهده کردم؛ همچنین این هست که فرای نیازهای  وابسته به فردیت خودمون که حالا با پول، یک حرفه و خانواده معمول و خوب می‌شه پوششون داد. یک سری نیازهای وابسته با اجتماع و محیط اطرافمون خودمان داریم، مثل نیازهایی مثل تحسین شدن، دوست داشته شدن (به طور عالی دوست داشته شدن بدون قید و شرط)، تنها نبودن، فراموش نشدن کارهای ارزشمند گذشته‌امان، حس رهایی از در طبیعت قرار گرفتن! ابراز احساساتمان به دیگران. امّا و امّا فراتر از نیازهای قبلی که تا به الان دیدم و شنیدم دسته سومی از نیازها وجود دارند که به تمامی داشته‌های ما ضریب ارزش‌گذاری می‌ده. این نیازها عموماً توی ذهن ما قرار دارند برای همین هست که انسان‌های دیگه نمی‌تونند به راحتی از وضعیت روحی دیگران با خبر بشند. به نوعی ما همه تنهاییم. بنظر من در این دسته سوم از نیازها عزت نفس بالاترین جایگاه خود قرار داره و متاسفانه ریشه در کودکی و نوجوانی ما داره که چطور با ما رفتار کرده باشند برای تغییرش باید خیلی تلاش کنیم. دومی بنظر آرزو و هدف‌ها هستند. مواردی که به ادامه مسیر زندگی ما جهت و امید می‌دهند چیزهایی که از حرکت کردن در مسیرشان لذت می‌بریم. این مورد متاسفانه در کشور ما برای خیلی‌هامون گم شده است. نمی‌دونم چی کار باید بکنیم در مه حرکت می‌کنیم و رسیدن به آرزوها با شرایط فعلی برای اکثرمون سخت هست. مورد سوم هم خاطره سازی هست. یکی از داشته‌های ما در گذر عمر خاطره‌های مانا و زودگذری هست که می‌سازیم. خاطرها‌ی زودگذر مثل وعده‌های غذایی هر روز لازم هستند که معمولاً با در تکاپو بودن و فعالیت روزمره بدست میاد. خاطرات مانا هم چیزی شبیه تولد هر ساله هستند و با سفر و دیگر تجربیات خاص بدست میاد. خاطرات به گذر زمان زندگی ما وزن می‌دهند و باعث میشه که افزایش سنمان را راحت‌تر بپذیرم.

حقیقتش پاسخگویی به این همه نیاز خیلی سخته، برای خیلی‌ از ما هم امکان‌پذیر نیست. با این وجود شناختشون شاید کمکی بکنه.

  • Vincent Valantine

نظرات (۱)

دلم عمیقا ازاین نوع شادی ها میخواد من:)

حیف که سگ سیاه افسردگی خیلی راحت یقه خیلی‌هارو گرفته..

_

در رابطه با نیاز ها که گفتین یاد هرم نیازهای "مزلو"افتادم

یکی ازپر کاربرد ترین مباحث درسی ما بود

که بنظرم درست هم هست 

از سطحی ترین نیار مثل خوراک وامنیت ومحبت و..شروع میشه

تا درآخر به خودشکوفایی که راس هرم هست میرسه

البته نکته ای که بهش اشاره کردین ازخاطره سازی در این نظریه خبری نیست

که بنظرم نکته کاملا به‌جایی بود

خاطره ها نقش بسیار مهمی دارن وبعضی ازماها مدام درخاطره در سفریم:)

 

پاسخ:
امیدوارم که این شادی‌ها به زودی در خونه‌ات رو بزنند :)
=====
سفر خیلی خوبه، من خیلی وقته سفر نکردم :(
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">