خودمونی

اوّل کوتاه نوشته بود بعد دیدم اصلاً کوتاه نوشتن کم پیش میاد
اینجا باشه یه وبلگ خودمونی واسه کنار هم بودن من و چند دوست مجازی

بایگانی

ما دوست‌نداشتنی‌ها

پنجشنبه, ۴ فروردين ۱۴۰۱، ۱۲:۱۲ ق.ظ

امروز متوجه شدم که پسر چند وقته من بجز اشتراک گذاشتن احساسات روزمره، دانسته‌های ناشی از خواندن‌های جسته و گریخته، متن طولانی و عمومی ننوشتم. امروز کمی بیشتر از قبل در خصوص هورمون‌ها و همینطور اوکسی‌توسین دوست داشتنی خوندم و خب بنظر میاد که یکی رمان خوندن و همینطور داستان نوشتن می‌تونند در تولیدش موثر باشند. من نتنها این دو بلکه حتی آشپزی کردن نیز بوسیده و کنار گذاشته‌ام. برای همین قصد دارم پس از ادامه دادن این مقدمه کوتاه ولی ملال‌آور یک نوشته طولانی‌تر بنویسم.

البته که این نوشتن همچون دیگر نوشته‌ها برای خودم است ولی جنسش فرق داره. اینجا نمی‌خواهم دغدغه‌ای را اشتراک بگذارم یا اینکه دانسته جدیدی را ثبت کنم. صرفاً می‌خواهم بنویسم تا اوکسی‌توسین در بدنم ترشح بشه، برای شما احتمالاً رویکرد خیلی نِردی به نظر برسه ولی برای من کنترل ماشینی بدنم یک حس قدرت به همراه حیله و مکر می‌ده که دوستش دارم. حیله و مکری از جنس شیطنت ولی نه از آن دسته شیطنت‌هایی که برخی از افراد هنگام "نه" گفتن بکار می‌برند. برای امثال من "نه" همان "نه" است و دو هزاری کج در بیش از 90 درصد اوقات نمی‌افتد. در واقع از دوران نوجوانی با این اغراق‌های کلامی ارتباط برقرار نکردم و اگه می‌دیدم دو تا دختر برای قربون صدقه عجیب و غریب می‌رفتم توی ذهنم می‌گذشت ?you guys are getting paid برای من این کلام‌ها یک حالت مصنوعی داشت که درکشون نمی‌کردم.
تا به حال دیدی که برخی از افراد موفق که می‌خواهند از انگیزه‌های کودکی خود سخن بگویند از اتفاقات دوران کودکی خود خاطره می‌گویند؟ معمولاً فرد بزرگتری از آن‌ها تعریف کرده، به دل آن‌ها نشسته و پس از گذشت سال‌ها هنوز به حس خوب با خاطر می‌آورند. بنظر من هم تعریف و تمجیدها باید اینگونه باشند که در دل به یادگار بمانند. برای محقق شدن همچین چیزی یک صداقت کلام گوینده نیاز است و یک باور شنونده. در جامعه‌ی ما کافی بودن خیلی دشوار است، اغلب موفقیت‌ها، کارهای خوب ما وظیفه حساب می‌شوند و یا حُسن‌های ارزش گذاری کمی دارند. در واقع ما مدام مقایسه می‌شویم و از ما می‌خواهند که در قله هر موضوعی سیر کنیم. اگر معدل دبستان شما 20 می‌شد که وظیفه بود و اگه 19 می‌شد احتمالاً مورد سخت‌گیری قرار می‌گرفتیم. این مقایسه و وظیفه شدن به نحوی ریشه کرده که من نیز به خاطر ندارم آخرین بار چه زمانی از صحبت مثبت دیگران در خصوص خودم خوشحال شده باشم، مکث کرده باشم و قدری بابت از این ویژگی و یا کاری که انجام داده‌ام لذت ببرم. با این وجود همیشه تلاش کردم که حداقل در نقش گوینده صداقت را رعایت کنم و هر چیزی که به آن باور داشتم بگویم، به نکات ریز توجه کنم تا بهتر تمجید کنم و از کپی کردن حتی حرف‌های خودم بپرهیزم.

  • Vincent Valantine

نظرات (۳)

خدایا :((( تایپ کردن منو درست کن!!

*sustainable

 

نمیدونم. گفتنش همیشه برای کسی از بیرون راحت‌تره تا خود آدم. ولی شاید باید دیدت رو عوض کنی. شاید باید دنبال راه حل جای دیگری بگردی. نمیدونم واقعا. من خودم دارم تلاش میکنم راه حلی برای خودم پیدا کنم...

پاسخ:
سخت نگیر پیش میاد:))

می‌دونی در کل با مهاجرت به دانشگاه 800+ هم احتمالاً شرایط زندگیم خیلی بهتر میشه چه از نظر مالی و چه امنیت و چه زندگی. از این جهت قدردان خواهم بود و خب زندگیم هم بهتر می‌شه. با این وجود بخشی از وجود آدم به خاطر رویاهای سوخته ناراحت باقی می‌مونه دردی هست که نمیشه کاریش کرد و فقط می‌تونیم با محبتی که از جانب دیگران می‌گیریم پرش کنیم (شاید هم نتونیم) وگرنه بهبود شرایط مالی زندگی تاثیر توی اون ناراحتی عمیق نداره.

آرههه :)) درسته که یه کار میکنیم ولی اون چه که مهمه دقیقا نیت پشتشه :)))

 

امیدوارم زودتر یه نوری پیدا بشه و از این حالت دربیای. چون این حالت sistainable نیست... 

پاسخ:
:-"

درست میگی اصلا پایدار نیست. 
حقیقتش خیلی بعید می‌دونم و خب برای دانشگاه‌های 800+ هم اقدام کردم هرچند موقع نوشتن ایمیل حس شکست و بدرد نخور بودم مضاعفی داشتم. 

خیلیی بامزه بود پستت :))‌ یه جور رباتیک‌طوری بود که خب برای من احساساتی خیلی غریب بود :))

 

 

 

 

پاسخ:
:)) 
قبول دارم نگاه پشت کارها فرق می‌کنه مثلاً تو می‌نویسی چون بهت حس رهایی و آزادی می‌ده و خوشحال می‌شی از اشتراک گذاشتن. من می‌نویسم چون توی ذهنم با خودم می‌گم که این رویکرد دفاعی در مقابل آشفتگی‌ها کمک می‌کنه زندگیم را پیش ببرم. ولی خب در عمل داریم یک کار می‌کنیم و خب سعی داریم با کیفیت انجامش بدیم. 
طی 8 ماه اخیر خیلی با خود عادی خودم فاصله گرفتم و چیزی به نام تفریح کلاً واژه غریبی شده شاید هرچند هفته یک فیلم ببینم و این ته تفریحم هست. فقط منتظرم این کابوس مهاجرت تمام بشه.
البته می‌گویند که این طرز تفکرم اشتباه هست و باید از الانم هم لذت ببرم ولی از نظر روانی قابلیتش ندارم.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">