خودمونی

اوّل کوتاه نوشته بود بعد دیدم اصلاً کوتاه نوشتن کم پیش میاد
اینجا باشه یه وبلگ خودمونی واسه کنار هم بودن من و چند دوست مجازی

بایگانی

۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۹ ثبت شده است

تیک آبی

۱۹
شهریور

می‌دونی بعد از روزها یک بار می‌آیی در بیان یک متن بنویسی و بعد از صرف دو ساعت زمان وقتی متن به پایان می‌رسد لپ‌تاپ پیرت خاموش می‌شود و همه چی دود می‌شود. دریغ از اینکه بیان یک کلمه برای شما به صورت خودکار ذخیره کرده باشد. حس می‌کنم تمام انرژی‌ام از بین رفته است! با این وجود سعی می‌کنم هر چقد حافظه‌ ضعیفم یاری کند کلمه به کلمه بازنویسی کنم. چرا؟ چون آن متن را دوست داشتم!

تازه از سر کار بازگشته‌ام و آماده‌ام که عوض خواب همیشگی قدری برنامه‌نویسی به فعالیت‌های امروزم اضافه کنم. کورسرا تنها کورسوی امیدی است که مرا زنده نگه داشته است و کمک می‌کند که از فعالیت‌های مربوط به حوزه آکادمیک دور نشوم. دو specialization درخواست داده‌ام که با توجه به برنامه خودشان باید 12 کورس طی 10 ماه آینده آموزش ببینم. برنامه‌نویسی کورس‌ها با پایتون هست و برای من که با متلب بزرگ شده‌ام این تغییر دشوار بنظر می‌رسد. پا به پای هم بودیم از زمانی که به این عقیده بودم که دوست دختر داشتن تصمیم اشتباهی هست تا زمانی که متوجه شدم به دختری علاقه دارم ولی قیافه‌ من برای او غیر قابل تحمل است! نمی‌دانم که آیا باز موفق می‌شوم زیبایی بیافرینم یا نه بنظر می‌آید که انرژی و زمان بسیاری باید هزینه شود. تازه هیچ تضمینی وجود ندارد که همانند قبل بتوانم دوست داشته باشم. به این وجود نوشیدن جام زهر پایتون اجتناب ناپذیر بنظر می‌رسد. تا اگر بال‌هایم نسوزد از جهنم فراز کنم. البته الان به یک کافی‌میکس برای بیدار ماندن بیشتر نیاز دارم ;-) از سر ذوق مقداری پودر کاکائو با یکی از دو کافی‌میکس باقی مانده قاتی می‌کنم. احتمالا آخرین عدد را برای زمانی که دوره‌های کورسرا تمام می‌شوند کنار بگذارم تا با استفاده از آن تلخی زدن تیک من ایرانی نیستم کورسرا را فراموش کنم. خاطرم هست که بار اول خیلی دردناک بود ولی نمی‌خواستم که زحمت چند ماه‌ام از دست برود! البته فکر کنم بهتر است که آخرین کافی‌میکس را پس از نوشتن مقاله به خود جایزه بدهم.  اکانت بازی خود را به دوست اسپانیایی‌ام داده‌ام، خیلی کم تلگرام آنلاین می‌شوم و با افراد انگشت شماری در طی هفته کوتاه هم‌‌سخن می‌شوم. با این وجود بیش از پیش مچاله شده‌ام به سان کاغذی که توسط دست ظریفی مچاله شده و به گوشه‌ی اتاق پرت شده است. در کنج آن اتاق چمباتمه زده‌ام و امیدوارم که توجه کسی را به خود جلب نکنم. سیاستی که در محل کار کارا نیست و باید گوشی را کنار بگذارم تا به صحبت بزرگترها گوش دهم. گاهی چیزهای جالبی می‌گویند مثلاً شخصی که در تعزیه نقش حضرت ابوالفضل را داشته است در حین نمایش به خانمی شماره می‌دهد و بعد از فریاد آن خانم تا می‌شود از لشکر شمر کتک می‌خورد! گاهی هم از من تعریف می‌کنند ولی همه‌ی تعریف‌ها برایم مزه خاک می‌دهد چه از زبان آن‌ها باشد چه از زبان افراد کمپ. معده‌ام از شنیدن واژه‌های نظیر خوشتیپ یا باهوش تعجب می‌کند. گاهی نیز رفتارهای بچه‌گانه‌ای از همکاران می‌بینم به عنوان مثال به طرز ناشیانه‌ای سعی می‌کنند که با مچ‌گیری کنند ببینند از زیر کار فرار کرده‌ام یا نه! حقیقتاً کم طاقت شده‌ام و حوصله بچه‌بازی آن‌ها را ندارم. حتی حوصله آن راننده که برای سوار شدن من ممانعت ایجاد کرد را ندارم. درست است که با گزارش به رئیسش سر جایش نشاندمش ولی به قدر کافی کابوس اجنه می‌بینم که دیدن قیافه عبوس آدمیزاد کاسه صبرم را لبریز کند. فشار اقتصادی همکارهایم را مضطرب و سرخورده کرده است. آن‌ها معتقد هستند که تنها راه نجات من گرفتن پول از پدر هست و من علاقه ندارم توضیح بدهم که اگر آن‌ها از پسر دیگر فرزندان بر بیایند حرکت قهرمانانه‌ای انجام داده‌‌اند! احتمالاً اگر این واقعیت را بدانند من را دیوانه‌ای بیش ندانند که برای اپلای تلاش می‌کند. خودم هم نمی‌دانم این ژن از کجا آماده است که در نامیدی هم قدم‌های کوچک به سمت هدف بردارم احتمالاً از آنجا می‌آید که عکس‌العمل دیگری به من یاد نداده‌اند!

  • Vincent Valantine

-قربان برای ناهار چه چیزی سفارش می‌دهید؟

-نمی‌دانم! بنظر شما بهترین غذای این رستوران چه چیزی است؟

شاید هم سفارش آنلاین باشد و آن زمان توجه می‌کنیم، چه غذایی بیشترین تعداد سفارش را به خود اختصاص داده است!

در ظاهر تصمیم‌گیری ساده‌ای است فقط یک وعده غذایی از هزاران وعده غذایی است که تا به حال میل کرده‌ایم و نباید ما را به چالش بکشد! اما وقتی که نیک بنگریم در نهایت خود هیچ تصمیمی نگرفته‌ایم و اجازه داده‌ایم تصمیمی که برای ما گرفته شده است عملی شود.

در سلسلسه مراتب زندگی بارها پیش می‌آید که ما در ساده‌ترین اتفاقات زندگی خود قادر به تصمیم‌گیری نیستیم و اجازه می‌دهیم گزینه از پیش تعیین شده برای ما تصمیم بگیرد. گاهی هم هیچ عملی را انجام نمی‌دهیم، گاهی استخاره می‌کنیم و گاهی از یک مشاور می‌خواهیم برای ما تصمیم بگیرد یا حتی می‌خواهیم که جای ما لیست بدهند تا رای بدهیم!!! در پشت هر تصمیم گیری یک مسئولیت نهفته است و زمانی که تصمیم‌گیری را خود انجام ندهیم از آن مسئولیت شانه خالی کرده‌ایم. خواه می‌خواهد خرید یک لباس باشد، خواه تصمیم‌های مهمی مانند انتخاب رشته دانشگاهی! باید تمرین کنیم مسئولیت‌پذیر باشیم تصمیم‌گیری به عهده خود ما باشد و دیگران فراتر از مشورت دادن قدم برندارند.

  • Vincent Valantine