خودمونی

اوّل کوتاه نوشته بود بعد دیدم اصلاً کوتاه نوشتن کم پیش میاد
اینجا باشه یه وبلگ خودمونی واسه کنار هم بودن من و چند دوست مجازی

بایگانی
سلام
راستش دوست ندارم موقع عصبانیّت بنویسم ولی می‌دونم این روزا وضعیّت روحیم اینقدر بی‌تفاوت نسبت به همه چیز هست که اگه الان ننویسم و بخوابم وقتی بیدار شم یه اپسیلون هم به این چیزا اهمیّت نمی‌دم و مثل خیلی افکار دیگه دفن می‌شند و نخواهم نوشتشون ولی خب شاید همیشه نباید ساده گذشت پس می‌نویسم.
معمولاً حوصله‌ام نمیشه فیلم ببینم و خیلی در فیلم دیدن سخت‌گیرم در موردشون می‌خونم در مورد بازیگر‌ها و کارگردان‌ها امّا نمی‌بینم حتّی کالکشن فیلمم به 2000تایی رسیده بود که اخیراً دارم پاکشون می‌کنم جای آهنگ‌هام بشه :دی
فیلم نوح فیلمی بود که دوستم خیلی منتظرش بود ببینه ولی وقتی دید خیلی پشیمون شد و گفت بدترین فیلمی بود که تا به الان دیده منم بهش گفتم که تعجّبی نداشت طبق گفته‌های کارگردانش معلوم بود که من و تو بدمون میاد و هنوز که هنوزه فیلم رو ندیدم و احتمالاً نخواهم دید امّا imitation game یه مقدار فرق داشت خیلی‌ها تعریفش می‌کردند و البته پیشنهاد
بازی benedict cumberbatch رو دوست داشتم ، عاشق معمّا  ریاضی و نوآوری بودم و همه‌جوره این فیلم مورد تایید بود جز گرایش جنسی Alan Turing که با توجّه به داغ بودن بحث همجنسگرایی تو این چند سال اخیر می‌شد حدس زد حرف اصلی فیلم چیز دیگه باشه.
و الان بعد از دیدن فیلم می‌تونم بگم که این یک فیلم در جهت عادی نشون دادن همجنس‌گرایی بود و بس
از همون ابتدا میگه که یه داستان برای شما می‌گیم تهش باید قضاوت کنی که باید با همجنسگراها با خشونت رفتار بشه یا خیر؟
دیالوگ‌ها به طور خسته کننده‌ای از همون اوّل می‌خواست همین رو بگه 
اونجا که 2تا نوجوان با هم صحبت می‌کنند Alan جوان می‌گه هم سن و سالاش برای این اذیّتش می‌کنند که از اونا باهوش تره؟ که دوستش در جواب میگه نه اونا تو رو اذیّت می‌کنند چون باهاشون متفاوتی پیامش این بود ما همجنس گرایی رو به علّت تفاوتشون محکوم می‌کنیم و علّت عقلی یا علمی پشتش نیست و ... (بحث همون هویج و نخود فرنگی داخل فیلم)
و همینطور گفت‌وگوهای Alan کاراگاه که دیگه روشون ریز نمیشم.
بحث من درست بودن یا غلط بودن همجنسگرایی نیست صحبتم اینه که این فیلم تو یه قالب دیگه ظاهر شده ولی هدفش چیز دیگه هست و چیزی که من رو ناراحت کرد این بود که برای رسیدن به هدفش حقیقت رو تغییر داده
البته همون ابتدا هم می‌نویسه بر اساس واقعیّت نمی‌نویسه خود واقعیّت :))
شخصیّت پردازی خیلی جالب هست اون رو میان یه آدم منزوی بدون دوست نشون میدند حتّی ازjohn nash داخل فیلم a beautiful mind هم تنهاتره جُک رو نمی‌فهمه و یه جور خاصش می‌کنند و بعدش هم ایده اوّلیّه ساخت ماشین رو به اون می‌دند بدون کمک هیچ‌کس و تاثیر دیگران تو ساخت این ماشین رو ناچیز می‌دونند یه شخصیّت منفی خیالی هم می‌سازند که مانع پیشرفتش میشه و کمین نشسته تا اون رو اخراج کنه. دیگران همزمان با اون شروع به کار کردند ولی بیراهه می‌رفتند و فقط اون راه درست رو می‌دونست
حماسه سازی که این شخص رو خیلی بالا ببره که شما از نبوغش در عجب بمونید و تهش هم بگه نبوغ و تفاوت داشت ؛ گرایش جنسیش هم صرفاً یک تفاوته و دلیلی بر اشتباه بودنش نیست
خب ایده اوّلیّه از خودش نبود  قبل از اون هم ایده مشابه بوده و جدا از این مسئله اسمی هم از  Gordon Welchman نمیارند در صورتی که باید باشه و ...
من نه منکر هوش Alan Turing هستم نه تاثیر کارش رو توی دیکود کردن انیگما کم می‌دونم من پشتکار رو تحسین می‌کنم. بازیگری benedict cumberbatch و Keira Knightley تو این فیلم عالی بودند موسیقی متنش خیلی جاها قشنگ بود ولی مشکلم با تغییر واقعیّت‌هاست و این فیلم یک فیلم تبلیغاتی بیش نبود.
ببینید یکی از دوستام بهم گفت در فیلم a beautiful mind همسر جان نش ازش طلاق میگیره و واقعیّت چیز دیگه‌ای بوده من تغییر این واقعیّت رو می‌پذیرم چون هدف اصلی فیلم جنگیدن با مشکلات شخصی ، تلاش بسیار و با هدف خود زندگی کردن هست و در کنارش به عشق پرداخته اون تغییر حقیقت برای بخش اصلی داستان نبود حتّی اگه توی فیلم همسر جان نش ازش جدا می‌شد چیزی از ارزشی که برای تلاش جان قائل بودید کم نمیشه ولی تو فیلم imitation game شخصیّت‌های واقعی ازشون نام برده نمیشه و دیگر شخصیّت‌ها هم از ارزششون کاسته میشه تا یه نفر دیگه رو بالا ببرند و علّت بالا رفتنش هم گرایش جنسیش هست :|
  • Vincent Valantine

دقیق نمی‌دونم ولی فکر می‌کنم حدود 5 سالی میشه که تلویزیون نگاه نمی‌کنم در واقع آروم آروم از زندگیم حذف شد الان به حدّی رسیده که شاید سالی 2-3 تا مسابقه والیبال ببینم اخبار هم دیگه از طریق اینترنت بدست میارم. 
شاید حذف تلویزیون یکی  از درست‌ترین کارهای این چند ساله‌ی عمرم باشه ولی می‌دونی حتّی من که هیچ کدوم از اون برنامه‎های صدا و سیما رو دیگه نگاه نمی‌کنم انتظار دارم سر تیتر خبرهای صدا و سیما در روز گذشته کشته شدن اون سربازهای مظلوم باشه و  همچنین انتظار داشتم عزای عمومی اعلام بشه.
در واقع این رو به عنوان یه چیز عادّی انتظار داشتم نه مرهمی به روی زخم بوجود اومده یا به عنوان لطف یا کار تحسین برانگیز بلکه به  عنوان یک وظیفه مسلّم.
ولی مثل اینکه از حدّاقل‌ها هم محروم هستیم.
و بخش مضحک ماجرا که به یه نیشخند تلخ ختم میشه صفحه‌ی اینستاگرام مسئولینی هست که با تسلیت گفتن سعی دارند واسه ملّت کم نزاشته باشند یا از دیگری عقب نیافتاده باشند. راستش این تسلیت گفتن‌ها مخصوص هنرمندها ، ورزشکارها ، نویسنده‌ها و ... هست شماها باید صدا سیما رو توبیخ کنید به خاطر پوشش ضعیفشون. از نظرم درک این چیزا سخت نیست :-<

  • Vincent Valantine
راستش اگه اینجا رو هنوز پاک نکردم واسه خوندن وبلاگ دوستانیه که اونا هم مثل من یا نمی‌نویسند یا کم می‌نویسند. به هر حال این کلیپ اینقدر قشنگ بود که من رو وادار کنه 2 خط بنویسم.

  • Vincent Valantine

بدون شرح

۰۲
ارديبهشت
ببینید 

(موسیقی متن اثر کریستف رضایی از فیلم کنعان، ساخته مانی حقیقی است.)
  • Vincent Valantine

سوختن

۲۵
فروردين

احتمالاً شده تا حالا دستتون بسوزه

وقتی دسته آدم میسوزه دردش تموم نمیشه ، آدم رو رها نمی‌کنه هرچی هم بگیرتش زیر آب سرد باز تا دستش از زیر آب میاره بیرون بازم درد شروع می‌شه.

بعضی سوختگی‌ها هم اینقدر نافرم هستند که دردشون تموم میشه امّا اثر سوختگیش تا آخر عمر باقی میمونه.

می‌ترسم از اینکه کنکور سوختگی رو قلبم ایجاد کنه که نه دردش از بین بره نه جاش.

درد سوختگی که شاید فقط بشه بطور موقتی فراموشش کرد.

حاضرم سرمای کنکور چند برابر بشه امّا تهش نسوزم.

  • Vincent Valantine

سرمای کنکور

۲۳
فروردين

حس حال این روزهای نزدیک به کنکور مثل زمانی هست که تو با لباس آستین کوتاه تو یه محیط باز باشی و باد سردی بوزه

لرز بگیردت ، دستات بلرزند و اختیاری روشون نداشته باشی

دستات رو یه تکون بدی و مشت کنی که ثابت نگهشون داری ، امّا باز یه باد سرد دیگه اختیار رو ازت بگیره.

چاره‌ای نیست باید دستات رو بازم یه تکون دیگه بدی و متوقف نشی چون اگه متوقف بشی تو سرما تلف میشی باید حرکت کنی تا از این سرما خارج شی.

  • Vincent Valantine

3تفاوت

۱۶
فروردين

اگه من هولدن باشم اونم استرادلیتر سه تفاوت مهم هست

1) برای من مهم نیست دیشب با کی قرار داشت.

2) گِلِه از تمرینی که براش انجام دادم نکرد ، چون می‌دونست برگه رو پاره می‌کنم.

3) دلم براش تنگ نمیشه.


#خسته از خوابگاه

  • Vincent Valantine

نوروز

۰۱
فروردين

سلام

می‌دونم یه فصل تکرار و لحظه‌های تکراری هست و احتمالاً خیلی‌ها مثل من سال 94 خوبی رو نگذرونده باشند شاید هم خیلی بد گذرونده باشند و حتِّی بدتر از من.

واسه من که سال 94 سال سختی بود ، از همون ابتداش تا دیشب. پیدا کردن جملات برای توصیفش سخته. دیشب نه عید رو باور داشتم نه تغییر نه امید. هیچ کدوم از اون 200-300 گیگ آهنگ بهم آرامش و امید رو برنمی‌گردوند حتِّی یک تغییر حس کوتاه. نه تنها خودم رو آزار دادم بلکه اطرافیان و حتّی کسانی که نمی‌شناختمشون رو با زبون تند شده‌ی خودم کمی تا قسمتی رنجوندم.

امّا صبح به این فکر می‌کردم که نوروز یکی از بهترین سنّت‌های ما هست که یادآوری می‌کنه ارزش خانواده و فامیل ، با هم بودن ، شاد بودن و تلاش برای بهتر شدن. از چندین روز قبلش خودمون رو آماده می‌کنیم واسه ازنو کردن ، برای شروع یه تلاش دیگه واسه ایجاد یه سال نو و بهتر.

نه اون ناراحتی‌ها فراموش شدن و نا قراره یک شبه همه مشکلات من و دیگران حل بشه.ولی فکرمی‌کنم قشنگ باشه که همه با هم تلاش کنند واسه بهتر کردن زندگیشون و حل کردن مشکلات خود و دیگران.

به امید که سال نو پر از سلامتی و موفّقیّت برای برای هممون باشه.

یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ حَوِّلْ حَالَنَا إِلَی أَحْسَنِ الْحَالِ

سال نو مبارک  :)

عیدی

  • Vincent Valantine

سوءتفاهم

۱۲
اسفند

سلام

راستش یه سوء تفاهم پیش اومد که خودمم توش مونده بودم چه جور توضیحش بدم کسی ناراحت نشه 

قضیه برمی‌گرده به پست قبلی

راستش با اینکه خیلی سعی می‌کنم در مقابل مسائل دور و برم منطقی برخورد کنم امّا متاسفانه سال 94 سال از لحاظ تحصیلی برای من خیلی گرون تمام شد به قولی

I never imagine that in my wildest dream

حال و هوای امروزه من اینطور هست که هنگام درس خوندن بی‌اختیار اشک می‌ریزم و به زور جلو خودم می‌گیرم که گریه نکنم به خودم می‌گم قوی‌ باش با هر سختی آسانی همراه هست و با هر آسانی سختی.

اینکه گفتم

واسه نوشت چشم‌هایی نیاز هست که مانیتور رو ببینه

به خاطر همین گریه‌ها بود (چون وقتی شما گریه می‌کنید نمی‌تونید جلوتون رو درست ببینید :D    ) و علّت این که مستقیم صحبت نکردم این بود که دوست نداشتم در مورد گریه‌هام زیاد صحبت کنم. با خودم گفتم احتمالاً این برداشت کنند که من پشت لپ‌تاپ نمیام دیگه اصلاً فکرش نمی‌کردم کسی فکر کنه من چیزیم شده :-"

اوّلش در اوج ناراحتی‌هام کلّی خندیدم ، بعدش کلّی شرمنده شدم

مرسی دوستان عزیز که برای من اهمیّت قائل شدید :)

  • Vincent Valantine

سکوت اجباری

۰۷
اسفند

چند روز دیگه اسکار هست و دوست دارم درمورد آهنگسازهاش بنویسم 

چند روز بعدش مهسا خانوم می‌ره مشهد ودوست دارم نوشته‌اش رو بخونم و نظر بدم

و خیلی چیزهای دیگه که هست و خواهد آمد و دوست دارم بنویسم 

امّا گاهی وقت‌ها دنیا خیلی بی‌‌رحمه

واسه نوشت چشم‌هایی نیاز هست که مانیتور رو ببینه

من چیزی نمی‌نویسم تا زمانی که به یاری خدا حالم بهتر شه ناراحتی که به وضوح تو چهره دوستان دانشگاهی دیدم پاک کنم .

پس نمی‌نویسم (فقط هفته درسی آپدیت میشه) البته اگه بتونم مطالبتون رو می‌خونم (بینتون هستم امّا صحبت نمی‌کنم یکم هم وینسنت رو همونطور که تو دنیای واقعی هست تجربه کنید. )

یه آهنگ براتون گذاشتم البته بگم به هیچ عنوان قرار نیست این وبلاگ بشه محل آپلود کردن آهنگ‌های انتخابی من ، هیچ اعتقادی به اشتراک گذاشتن آهنگ‌هام نداشتم ، ندارم ، نخواهم داشت. (بجز زمان‌های خاص خودم)

دانلود

راستی یادتون نره برام دعا کنید.

تشکّر

(نظرات این پست بدون تایید نمایش داده میشه)

  • Vincent Valantine