نزدیک به 4 ماه هست که یه بازی روی موبایلم نصب کردم و با مردم مختلفی روزانه صحبت میکنم. اولش خیلی سخت بود ولی الان اوکی شده و میتونم راحت ارتباط برقرار کنم. رده سنی افرادی که قبلیه ما رو تشکیل دادند اکثراً بالای 40 سال هست 
تا به الان از خیلی چیزا صحبت شده و من یه خواهر بزرگتر آمریکایی هم دارم
کادوهای زیادی هم از افراد مختلف دریافت کردم. (کادوهای درون بازی) راستی یه برادر دوقولی اندونزیایی هم داشتم که متاسفانه یه دفعه ازش هیچ خبری نشد. امیدوارم که مشکل جدی براش پیش نیومده باشه.
صحبتهایی که میشه چیزهای جالبی میپرسند یا بهم منتقل میکنند. سوالهایی مثل:
چطور قراره تو بزرگ شی وقتی که برای مسافرتت به یه شهر دیگه باید از مادرت اجازه بگیری؟
چطور ممکنه حقوق معمولتون طی 10 سال از ماهی 2500 دلار به زیر 200 دلار برسه؟
چطوری قراره از رشتت برای کارت استفاده کنی؟
واقعاً این سوال آخری برام همیشه چالش برانگیز بوده و از قضا برای اونا خیلی مهمتر از دیگر سوالاته. واقعاً چطوری؟
همچنین گفتن که تو فرهنگ ما یه پسر 24-25 ساله که دوست داره تنها باشه مشکلی نداره ولی خیلی عادی نیستش؟ احیاناً همجنسگرا نیستی؟
از هزینه دانشگاههای اونجا میپرسیدم یکی میگفت که برای یه دانشجو پزشکی 100 هزار دلار کل تحصیلش آب میخوره (فکر کنم اون فرد انگلیسی یا آمریکایی بود.)
بعضی از آمریکاییها تعجب میکردند ما زبانشون رو بلدیم. بعضی از کشورهای کوچیک اروپایی باید تاریخ دیگر کشورها رو میخوندند. بعضی از این دوستان آمریکایی در جوانی موهاشون رو با یه سری چسبها سیخ سیخی کرده بودند
(از واژه glue استفاده کرده بود حالا نمیدونم یعنی واقعاً همون چسب زده
)
خواهر آمریکایی 42 سالشه و من فرشته (Angel) صداش میکنم. بهم میگفت که خانوما هرجای دنیا که باشند باز هم زن هستند. با هر تیپ شخصیتی متفاوتی که داشته باشند؛ نیاز به توجه، دیده شدند و ابراز علاقه دارند. میگفت که خودش یه زن خوشقلب و فداکار برای خانوادشه (هم دو شیفت بیرون کار میکنه و هم کارهای خونه مثل غذا ساختن و ... انجام میده) ولی با این وجود حس خودخواهی درونش یافت میشه. میگفت که ما خانومها نیاز داریم که حس کنیم مورد نیازیم، دیگران ما رو میخوان و ما مطلوبشونیم.
دیگه فکر کنم حد نهایی این حس همونه که دخترا میگن دوست من (دوست دخترشون) فقط باید مال من باشه 