خبر خوب از جانب یک دوست
دبیرستان پر شور و انرژی بودم، راحت با آدما ارتباط برقرار میکردم و اینطوری شد که با شایان، محمدرضا، رامین و پیمان آشنا شدم. گنگ سال بالاییهای درسخون که قرار بود ما ازشون الگو بگیریم. منم آویزینشون میشدم و کتاب مبتکران ریاضی بدست سعی میکردم با کمک اونها ریاضی رو تقویت کنم و بعدش هم المپیاد و... هرچند که مدرسه ما مثل دورههای اولیه تیزهوشان تا بعد از ظهر نبود ولی اگه لازم بود فوق برنامه بمونیم دریغ نمیکردیم. مثلا برای دوره دوم مسابقات شریف کل گروهها میموندیم و یافتههامون رو بررسی میکردیم.
بعد از قبول شدن دانشگاه سعی کردیم ارتباطات رو حفظ کنیم ولی خب من یک دانشگاه شهرستان بودم و آنها تهران، اونقدرها جواب نمیداد. حس یه عقب مونده و لات کوچه خلوت بهم دست داده بود. (قابل ذکر است که ترمهای آخر کارشناسی آن لات به شکلات تبدیل شد. :)) )
ارشد هم اگه درست انتخاب رشته میکردم علم و صنعت قبول و با رامین هم اتاقی میشدم! که شاید اشتباه کردم.
سال اولم در تهران گوشی ساده داشتم و هرجا گم میشدم زنگ میزدم از رامین سوال میپرسیدم که حالا چی کار کنم😂😂
حقیقتا خیلی جاها هوام رو داشت و از جمله افرادی بود که باعث شد من ارشدم را انصراف ندهم.
خاطرم هست ترم اول بهم میگفتند کلاس خصوصی جور میکنیم و پول خوابگاه خودگردان در میاد.
توی دیوار هم آگهی زدیم ولی کلاس نمیخواستند از من میخواستند جاشون امتحان بدم!
با یه سری جیمزباند بازیها تو خوابگاههاشون قایم میشدم مثلا یه سری کارت رامین رو گرفتم و وقتی نگهبان کارت خواست از دور بهش نشون دادم و رفتم!
آشپز لژیونر محسوب میشدم و هر وقت خوابگاهی میرفتم غذا درست میکردم و خب روغن زیاد میزدم و یک بار مجید به رامین گفت حالا میفهمم چرا تپلی با این دوستیها میپری!
رامین امریهاش را به خاطر کرونا لغو کرد و مهلت چند ماهه داشت برای اپلای کردن. استرالیا اپلای کرد ولی ویزا به موقع آماده نمیشد. تهش در ماه آخر و دقیقه 90 تونست لوکزامبورگ پوزیشن بگیره.
براش خیلی خوشحالم ستم بود 2 سال سربازی عادی بره.
ان شاء اللّه نصیب بقیه دوستان که مشکلاتشون حل بشه.
- ۰ نظر
- ۲۴ مهر ۹۹ ، ۲۲:۱۰
- ۷۴ نمایش