سلامت روان
فکر کنم تقریباً پارسال بود که در خصوص تنهایی یک تد تاک از آقای Guy winch نگاه میکردم، متاسفانه ذهنم در یادآوری دقیق گفتههاش ناتوان عمل میکنه و فکر میکنم اگر مستقیم به حرفهایش گوش بدید بهتر باشه. البته فکر نمیکنم که اگر صحبتهاش را به تنهایی گوش بدیم آنچنان که باید نتیجه مطلوبی در زندگیمان بگیریم و شاید بهتر باشه که برای افزایش بازده اطرافیان ما پای صحبتهای ایشون بنشینند!
شاید حتی صحبتهای او نیز کارساز نباشد. یک نفر از جنس خود ایران شاید بهتر بتواند مسئله را شفافسازی کند. یک نفر که از سختی زندگی در ایران صحبت کنه، از نبود آموزش مهارتهای فردی زندگی، آماده نبودن جوانها با چالشهایی که بزرگترها برای فرزندشان نمیپسندند! از بزرگترهایی که برای بزرگتر بودن نیز آموزش ندیدهاند. از دغدغههایی که تا به بحران اجتماعی تبدیل نمیشند هیچکس نمیبینه. بعدش چشم تو چشم تمامی افرادی که احتمالاً بیماری فیزیکی که از آن خبر ندارند به دوش میکشند نگاه کنه و بپرسه که با این شرایط آیا انتظار دارید که همهی نسل جوان اطرافتون بدون آسیب روانی در اجتماع بزرگ بشوند و به زندگیاشان ادامه بدهند؟ احتمالاً طی تجربه همه قبول داریم که در یک محیط معمولی احتمالاً رخ دادن آسیب جسمی برای هر فردی وجود داره! همچنین قبول داریم که اگر محیط غیر معمول و پرخطر باشه این احتمال افزایش پیدا میکنه. پس چرا این احتمال برای آسیبهای روانی نادیده میگیریم؟ آیا وقتی پای کسی زخم بشه و شروع به خونریزی کنه منطقی هست که به فرد بگویم تو پاهایت طوریش نشده؟ یا بگوییم تقصیر تو بوده است که حادثهای رخ داده که در رخ دادنش اثری نداشتی و آسیب دیدی؟ چطور است بگوییم لوس بازی را کنار بگذار چهارصد سال پیش که عادی بوده فرد هر روز تنش زخم برداره اصلاً جزو مشکلات حساب نمیآوردنش، فکر نمیکنم آدم تا از شدت خونریزی احساس خطر مرگ نکرده بد به دلش راه بده! الکی ادا حال بدها را در نیار داری به خودت تلقین میکنی که خونریزی داری! زودتر خوب شو! تو دیگه خوب شدی فقط نمیخوای ببینی که دیگه خونریزی نداری! تقصیر این مواد ضدعفونی کنندهای که به پاهایت زدی هست که الان تو نمیتونی بدوی! اصلاً نباید اجازه میدادم از تختت بیرون بیای که پاهات زخمی بشه!
حداقل من فکر میکنم که هیچ ذهن بالغی در خصوص آسیبهای فیزیکی اینطوری صحبت نمیکنه. سریع سعی میکنند زخم را ضدعفونی کنند و مانع خونریزی شوند به فرد دلداری میدهند و امیدوارند که فرد به روال عادی زندگیش برگرده. به همین ترتیب نیز باید بپذیریم که در صورت آسیب دیدن روان ما باید به طور حساب شده به مداوای آن بپردازیم. این را بپذیریم که رخ دادن بحران برای هرکسی در سنهای مختلف امکانپذیره. بحرانهایی که برای دیگران قابل لمس نباشه و یا مشکل پیش و پا افتادهای بنظر برسه! یا تازه باشه به هر حال نباید فردی که آسیب دیده را نکوهش کرد. او در شرایط منحصر به فرد محیطی خود بزرگ شده است و برای خوب شدنش باید با او همقدم شد. بحران رخ داده هرچقدر هم بزرگ باشد نباید به یک چشم بلای آسمانی نگاه کرد، بخشی از زندگی هست که افراد در کنار هم یاد میگیرند که از این مسائل عبور کنند و به افراد قویتری تبدیل شوند. زندگی بسیار دشوار است و ما نیازمند هستیم که مهارت همدلی را یاد بگیریم. فراتر از احوال پرسی روزمره مجازی و غیر مجازی برای همدیگه وقت بذاریم.
- ۲ نظر
- ۳۰ آبان ۰۰ ، ۱۲:۲۲
- ۶۲ نمایش