قدرت انتخاب و جبر زندگی
سامان یکی از دوستانم هست که زمانی که ایران بود به شدت پیگیر فوتبال داخلی و اروپا بود؛ به طوری که وقتی نگاه فوتبال میکرد از شدت هیجانی که بهش دست میداد شما نگرانش میشدی. تازه خاطرم هست که یک شام هم برای برد پرسپولیس بهم داد. :)) با این حال از زمانی که مهاجرت کرده فوتبال را بوسیده گذاشته کنار، در نقطه مقابلش من بیش از پیش فوتبال را دنبال میکنم. نه به حساسی سامان ولی خب به هر حال بازیهای لیگ قهرمانان اروپا بخصوص تیم محبوبم را نگاه میکنم. حالا ممکنه گاهگداری با توجه به زمان فراغتم بازیهای دیگه هم نگاه کنم. از سامان نپرسیدم که دقیقاً چه چیزی جایگزین تماشای فوتبال کرده که آدرنالین ترشح کنه ولی خب برای خودم میبینم که عملاً جز فوتبال گزینه خاصی روی میز به عنوان تفریحات این مدلی ندارم. نه توان مالی سفرهای جذاب، یا سیستم کامپیوتری قابل قبول برای بازی، و نه حتی دوست پایهی که ایران باقی مونده باشه و در عین حال فرصت برنامه ریختن باهاش باشه. اگرچه این دغدغه در وهله اول یک دغدغه لاکچری به نظر میرسه ولی خب اگه خوب نگاه کنیم این نیازی هست که در قشرهای متفاوت جامعه دیده میشه و خیلی از افراد با همون فوتبال دو هزاری لیگ ایران بهش پاسخ میدند. منظورم اینه که بالاخره هرکسی یک راهی برای خودش داره پیدا میکنه و حتی افراد سراغ تفریحات خطرناکی همانند رانندگی با سرعت بالا هم میروند. حالا اینکه چقدر این تفریحات هممسیر بهبود سلامت جسم و روان ما باشند با قدرت انتخاب ما همبستگی داره؛ چه بسا که اگه من هم دوستانم نزدیکم بودند و یا قدرت انتخاب بیشتری داشتم کمتر از الان به فوتبال بها میدادم.
بخش تاریک ماجرا آنجاست که با افزایش سن این تصمیمات اجتناب ناپذیر وارد دیگر عرصههای زندگی ما میشه و یا حتی خود ما تبدیل به یک انتخاب اجباری میشیم. اگرچه ممکنه لذتبخش و در ظاهر همهچیز هیجان انگیز بنظر برسه ولی پایهاش متزلزل هست. در دراز مدت با تغییر شرایط و محیط میتونه همهچیز از هم بپاشه. عمده تاریک وجودم این انتخابهای اجباری را صفیر میکشه و من میترسم از اینکه در تصمیمهای مهمی به زانو بیافتم یا به صورت شکنندهتر از آن، انتخاب اجباری فرد دیگری شوم.
- ۱ نظر
- ۲۷ فروردين ۰۱ ، ۲۲:۳۲
- ۱۶۵ نمایش