اینجا مگه خارجه؟
چند روز پیش ساعت 6 صبح بود از میون کلاغها که رد میشدیم پسر عمّهام گفت نگاه این کلاغه لای چراغ برق گیر کرده.
گفتم خب درش بیاریم
پسر عموم گفت حالا یه کلاغ کمتر بیخیالش
عمو و پسر عموها رفتند و من به پسر عمه که قدش از من بلندتره اصرار که برو درش بیار وقتی نزدیک میشد کلاغه وحشت کرد و دست و پا زد (سرش گیر کرده بود) و کلاغها هم همشون شروع به پرواز بالای سرش کردن صحنه رعبآور و خیلی جالبی بود یاد فیلم پرندگان افتادم امّا بعدش که دیدن پسر عمّه میخواد درش بیاره همشون پرواز کردند رفتند نزدیک یه پشتبوم تماشا و کلاغه هم دست و پا نزد و آروم ایستاد امّا پسرعموم دستش اصلاً نمیرسید.
پسر عمو هم رفت و به بقیه ملحق شد گفت حالا بریم وقع برگشتن اگه زنده بود نجاتش میدیم منم گفتم نه الان زنگ میزنم آتشنشانی پسر عمّه هم گفت مگه اینجا خارجه؟ این کارا مال فیلمهای خارجیه
عموم برگشت و به ما ملحق شد و از اون طرف یه باغبون و یه پیرمرد هم اومدند و پسر عمه رفت باغبون میگفت اینا نوک میزنند باید خیلی مواظب باشیم واسه در آوردنش در حینی که هر کس یه نظر میداد من زنگ زدم آتشنشانی و توضیح کامل دادم باغبون هم بعد تماس من رفت یه پایه گذاشت زیر پاش و سعی کرد بیرون بیارتش امّا فقط چند تا از پراش رو کند ، منم گفتم الان آتشنشانی میاد
و باز در جواب شنیدم مگه اینجا خارجه؟
دیگه همه رفتن و منم تسلیم فامیل که اسمم رو مرتّب صدا میزدند شدم امّا یه دفعه از دور ماشین آتشنشانی رو دیدم که داشت میومد به طرفشون دویدم و به طرف کلاغ راهنماییشون کردم پله گذاشتند و به زحمت کلاغ رو آزاد کردند ، کلاغ هم تا آزاد شد رفت تو آسمون و همه فک و فامیلاش که رو پشتبوم نظارهگر ما بودند به طرفش پرواز کردند.
خب مثل اینکه اینجا هم مثل خارجه :دی
- ۹۵/۰۶/۰۳
- ۴۹۸ نمایش