نقدی بر اینجا بدون من
جمعه, ۲۲ تیر ۱۳۹۷، ۰۲:۵۰ ب.ظ
رنگ و بوی ساده یه خانواده با خانهای که تصویرسازیش خیلی جالب انجام شده که آدم حس خستگی نکنه، مادری نگران و زحمتکش، دختری ساده و معصوم به اسم یلدا و پسری بریده از همه چیز در جلوی چشمان ما سعی در بقا دارند.
علاقه ندارم از دیدگاه فنی بازی بازیگران یا سوتی مثل تهدیگ فیلم صحبت کنم البته علمشم ندارم بیشتر اینجا بحث محتوی داستان فیلم و ویژگی شخصیتی افراد درون فیلم هست.
فیلم رو که نگاه میکنیم دوست داریم که این خانواده که سعی دارند با آبرو زندگی کنند. اوضاعشون بهتر بشه و این امید به بهتر شدن هست که اونا رو زنده نگه داشته و ما رو به تماشا محکوم ولی خب هرچی بیشتر میگذره به نظرم تماشاچیا دو دسته میشند که اونایی که دوست دارند این امید حتی به غیر ممکنترین حالت به ثمر بشینه و اونایی که دیدگاه واقعگرایانه به جریان فیلم و زندگی دارند.
خب برای اینکه منظورم رو بهتر بگم مجبورم که مقدار spoil کنم.
دختر خانواده پاش مشکل داره و برای راه رفتن نیاز به عصا داره و به خاطر همین مورد یه موجود بسیار درونگرا و منزوی مشاهده میکنیم در کنار اون مادر نگرانی میبینیم که خوشبختی دخترشو تو یه ازدواج میبینه؛ دیدگاه اشتباهی که بین ما ایرانیها به شدت رواج داره. شخص مورد نظر مادر داستان لزوماً یه شخص فوقالعاده نیست یه جوان معقول و متعادل و برای رسیدن به این هدف خودش رو به آب و آتیش میزنه ولی شاید بهتر بود به جای اینکه این همه سختی رو به دوش بکشه قدری در تربیت دخترش تلاش میکرد.
حقیقتاً شاید در نگاه اوّل شیفته معصومیت دختر داستان بشیم ولی واقعگرایانه نگاه کنیم دختری لوس و تهی از اعتماد بنفس رو نگاه میکنیم. شاید خیلی از پسرا دوست داشته باشند که رضای قصه باشند که با ازدواج با این دختر به زندگیش رنگ و بو ببخشند. آنها میخواهند که کارگردان زندگی باشند و در تیتراژ اسمی از همسرشان که دستیار فلان بخش بوده است. من زندگی عاشقانه این زوجها را دوست ندارم. حس میکنم که یکی فدای دیگری میشود و آنطور که باید به سمت کمال انسانیتی که باید حرکت نکرده.
به خود فیلم دوباره نگاه میکنم و متوجه میشوم که شخصیت از هر پول و امکاناتی گرانبهاتر و مهمتر هست. شاید از بچگی یا دبیرستان و یا حتی حال با سینمایی مواجه بودیم که سختیها را نشان دادهاند ولی با رویکرد منطقی هیچ وقت خوشبختی را در قهرمانان داستان ندیدیم در صورتی که در کشور خودمون افرادی بودن که با هیچ به بهترین زندگیها رسیدن به ما یلداها با شبهای تیره و تار پایان ناپذیر نشان دادهاند و هیچ وقت اسمی از طاهره جوان که با 98 درصد سوختگی تونست جایگاه ایدهآل خودش رو پیدا کنه بهمون اونطور که باید معرفی نشده.
من طاهره جوانی میخواهم که با 98 درصد سوختگی سرش رو تو خیابون بالا میگرفت و برای زندگیش تلاش میکرد که نه یلدایی که چون پاش میلنگه از خجالت تا سر کوچه نمیتونه بره.
شاید بعضی از بینندگان همچنان دوست داشته باشند که پایان خیالی این فیلم را باور کنند ولی واقعیت زندگی اینطور نیست که کسی در خانه را بزند و زندگی شما رو به بهشت تبدیل کنه. همونطور که تو فیلم گفته میشه فقط این تصویری هست که بینندهها تو ذهن خودشون میسازند و من هم فکر نمیکنم اون پایان چیزی فراتر از خیال بوده باشه شاید خیال پسر خانواده خیال بیننده یا هرچیز دیگه. بیشتر از هر چیز برداشتهایمن از فیلم این رو میرسوند که پیام این فیلم عاقبت خوشی برای خانواده نبود و اون تصاویر خیالی اگه فیلم با دقت دیده بشه مثل لبخند پایانی پسر خانواده از بین میره.
این دنیا بیرحمه میتونی با تلاش و کوشش مثل طاهره ققنوس بشی یا اینکه مثل یلدا تا آخر عمر تنها بمونی.
- ۹۷/۰۴/۲۲
- ۲۹۹ نمایش