از نو شدن
اواخر تابستون 97 بود و من نمیدونستم که قراره دفاعم به کجا بره. صادقانه بگم با اینکه مثل یه مرغ پرکنده خودم رو به این در و اون در میزدم در نتیجه گرفتن کد نویسیم مشکل داشتم. در اتاق جدیدمون هم ساس پیدا شده بود. آخه هرچی به هم اتاقیم گفتم نگاه ببین منم تشک، پتو و... رو ول کردم تو هم از خیر این پتو بگذر، گوش نداده بود. حیفش اومده بود!!!
هنوز نوشتن پایاننامه رو شروع نکرده بودم وحسابی اوضاع بد بنظر میرسید. یادمه تا آخر شبها توی پژوهشکده میموندم و با آخرین مترو برمیگشتم ولیعصر.
یه هدفون بزرگ میذاشتم روی سرم و اغلب ludovico einaudi گوش میدادم. یکی از شبها که دیگه حسابی ناامید شده بودم اول شب از پژوهشکده خارج شدم. وسطای راه که اومدم آهنگ عوض کنم یه پیامک از بانک دریافت کردم که n نفر اولی که از لینک زیر استفاده کنند میتونند کنسرت شهرام ناظری رو رایگان برند. خب منم توفیقش رو پیدا کردم :دی
برای این اتفاق اسمهای متنوعی مثل شانس، تصادف و یا هر چیز دیگهای که دوست دارید میشه گذاشت ولی من خودم لطف خدا رو بیشتر میپسندم.
خوب به خاطر دارم چقدر به اون کنسرت برای از نو شدن نیاز داشتم. نه اینکه فردای کنسرت الگوریتمم اصلاح شد یا اینکه ساسها از اتاق ما رفتند یا من نوشتن پایاننامهام رو شروع کردم. فقط فرقش این بود که با انرژی بیشتر با امیدواری ادامه دادم.
توی پاییز خوابگاهم عوض شد و از پیش اون هماتاقی فرار کردم. الگوریتمم اصلاح شد و اوایل زمستون به کمک یکی از دوستان گرامی نگارش پایاننامه تصحیح شد.
زندگی بالا و پایین زیادی داره و خب همیشه هم این اتفاقهای خوب این چنینی رخ نمیده.گاهی خودمون باید خودمون رو از نو کنیم. به یاد داشته باشیم که توی ساکن شدن چیزی نیست، نباید اسیر ناکامیهای گذشته شد و تلاش کرد.
امیدوارم که داستان اتفاقهای خوب شما رو هم روزی بخونم و حتماً به خاطر خواهم داشت که پشت اتفاقات خوب کلی سختیها و نرسیدنها وجود داشته...
- ۹۹/۰۳/۰۶
- ۱۲۷ نمایش
Ludovico..:)
.
وتنها کسی که میتونه مارو حقیقتا نو کنه خودمونیم!
.
واقعا خوب بود..