خودمونی

اوّل کوتاه نوشته بود بعد دیدم اصلاً کوتاه نوشتن کم پیش میاد
اینجا باشه یه وبلگ خودمونی واسه کنار هم بودن من و چند دوست مجازی

بایگانی

Unpredictable people 1

سه شنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۹، ۱۱:۳۲ ق.ظ

دیروز بعد از مدت‌ها با کارمند‌ یکی از واحدها رو به رو شدم. بعد از سلام و احوال‌پرسی معمول گفت ما هرچقدر بهت می‌گیم که سمتمون بیا افتخار نمی‌دی! اول فکر کردم منظورش اتاق محل کار هست ولی بعد با چشم‌هاش اشاره کرد که من ورش آنجا است. خانه‌ای برای خلوت‌های داداشی‌ها! گفت همه چیز هست شراب عرق و...
حرفش را قطع کردم گفتم آقای فلانی شما می‌دونی که من لب به هیچ کدوم از این‌ها نزدم پاسخ داد لب به سیگار چی؟ و در پاسخ به هر نه من لب به چیز شنیع و یا خارج از چارچوب تفکر من می‌زد. در نهایت گفت که حتی اگه بخوای میتونم خانمی از شهرهای اطراف بیارم. من هم با شوخی و خنده قضیه را به اتمام رساندم و بدون شنیدن پاسخش خداحافظی کردم و رفتم.
این اولین باری نیست که افراد اینجا پیشنهادهای مشابهی می‌دهند یکی می‌گفت 8 شب اگه خواستی بیام دنبالت بریم شهرک خوش باشیم! یا فرد دیگر  یک بار که از کار برمی‌گشتیم جلوی خانه‌اش توقف کرد و با دو لیوان قرمز رنگ برگشت. گفت بفرما شراب گفتم نمیخورم! گفت خواستم دستت کنم آب انار هست!
حالا عیش و نوششون به اعتقادهای خودشون بستگی داره ولی این زن‌بازی‌های این مردهای متاهل حالم را بهم می‌زند. هر وقت از این پیشنهادها به من می‌شود یک سوال مهم در ذهنم می‌چرخد: چرا او باید به فکر خودش همچین لطف‌هایی به من بکند؟ من نه از آن‌ها درخواستی داشتم و نه حتی گفتم که اهل چیزی هستم!
به خاطر میارم هفته‌های اولی که به اینجا آمده بودم هر واحد چند هفته حصور داشتم و بحث علمی ماجرا کمترین اهمیت را داشت برایم آرامش، فصای گسترده برای استراحت کارکنان و همسو بودن رفتارهای کارمندان با تفکرات خودم بود. خوشحالم که همچین انتخابی داشتم در واقع بجای اینکه به خودم اعتماد کنم و بگم مهم نیست اطرافیانم چطور آدم‌هایی هستند سعی کردم در محیط و ضابطه‌هایی قرار بگیرم که با چالش خاصی رو به رو نشم.
در واقع ما انسان‌ها بسیار کمتر از چیزی که تصور می‌کنیم اراده و اختیار داریم! هرمون‌ها، انسان‌های اطراف، فشارهای روانی زندگی همگی می‌توانند انسان را غیر قابل پیش‌بینی کنند. مهم نیست که چقدر با خود بگوییم من عمرا همچین کاری بکنم یا چقدر از من بدور هست بازی زمانه همه چیز را تغییر می‌دهد و مهم آن هست که چقدر چشم و گوشمان در خصوص تغییرات کوچک خود و شرایط باز باشد و پستی‌ها را در نطفه خفه کرد.

  • Vincent Valantine

نظرات (۲)

بله متوجه شدم که خودتون سعی کردین ازینجور چالش هادوری کنید..

واقعاهم...درسته

+چقد خوبه که توچنین جمعی همچنان شخصیت خودتونو حفظ کردین

کاش همه(ازجمله اون اقایون متاهل)مثل شما بودن

هرچندکه هنوز خیلی ها شخصیتی به دست نیاوردن که حفظش،هم کنند وبه همین دلیل توهرجمعی سریع وامیدن..

+بله موافقم شرایط همیشه تاثیرداره

پاسخ:
من که تو جمع نسبتا سالمی هستم. اون پیشنهادها برای واحدهای دیگه بود که طی این یک سال به من داده شده! (چند ماه به صورت چرخشی در واحدهای متفاوتی بودم.) 
اساس این نوشته هم این بود که آدم باید مراقب محیط‌هایی که درشون قرار می‌گیره باشه و به خودش مغرور نشه. بپذیره که تاثیر می‌گیره و محیط‌های درستی انتخاب کنه.
بنظرم چون من مهمون دو روز این جمع هستم جلوی من خود واقعیش ن نشون می‌دند وگرنه احتمال می‌دم که در کل کشور اوضاع همین باشه. جامعه مریضه. 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">