چرخه معیوب
یادم نمیاد قبلاً گفتهام یا نه به هر حال امیدوارم حرفم بوی تازگی داشته باشد. میخواهم خاطرهای از دوران پالایشگاه تعریف کنم. زمانی که رئیس سابق تصمیمات احمقانه میگرفت کسی جرئت نمیکرد با او مخالفت کند.تصمیمات او گاها باعث ضرر میلیونی برای پالایشگاه میشد و کسی نمیتوانست او مواخذه کند. اغلب کارکنان به همراه جانشین او در اتاقهای دیگه به غرولند کردن و گاها مسخره کردی او میپرداختند. آنها حتی میدانستند که چه کسی از همکارانشان نفوذی است و شدت حرفهایشان را جلوی نفوذی رعایت میکردند که نه او مهره سوخته باشد نه رئیس اذیتشان کند! این مسئله باعث شده بود که رئیس سابق در قبال من که نیروی جدید باشم نیز بدبین باشد و یک حالت اینکه فکر نکن بچه زرنگ هستی من میدونم همه شماها از من بدتون میاد.
آن زمان جانشین رئیس را به اسم کوچک صدا میکردند. پس از بازنشسته شدن رئیس و ترفیع گرفتن جانشینش، دیگر او را با اسم کوچک + آقا صدا میزدند و احتمالاً تا یک الی دو سال دیگر او را آقای+فامیلی صدا بزنند. اما موضوع مهمتر این بود که درهای انتقاد به روی رئیس جدید بسته شده بود نه اینکه آن بنده خدا خودش سو گیری بدی داشته باشد. یا رفتاری داشته باشد که بقیه بترسند. جایگاه او شرایط را به صورتی ایجاد میکرد که دیگر کسی ریسک انتقاد کردن به او را نمیپذیرفت. بعد از گذشت چند ماه گاهاً او نیز تصمیمهای احمقانه میگرفت و بقیه او را تایید میکردند! یا کارها را به نحو کند و خسته کننده انجام میدادند که مورد تایید او باشد.
چرخه معیوب و ترسناکی که نتنها کارایی مجموعه را پایین میاره بلکه باعث زوال تصمیمگیری مدیر مجموعه میشه. مطمئن نیستم ولی فکر میکنم با ادامهی این روال کار به جایی میرسد که دیگر انتقاد به رئیس جدید نیز کارساز نباشد!
من فکر نمیکنم که هیچ وقت رئیس هیچجایی بشوم ولی حداقل امیدوارم که در هرجایگاه و زمانی بین دوستان و اطرافیانم از نعمت انتقاد سازنده شنیدن بیبهره نمانم.
- ۰۰/۰۹/۱۷
- ۵۹ نمایش
چقدر جالب و دردناک و واقعی بود!