افسردگی
از 13 سالگی تا به الان که 25 سالمه افسردگی رو به دلایل مختلفی تجربه کردم. هیچوقت دارو مصرف نکردم هیچ وقت پیش روانشناسی نرفتم و یا سیگار و مشروب امتحان نکردم و اینکه هنوز هم نمیدونم کی افسرده میشم. در واقع خیلی از، مواردی که برای افسردگی مطرح میشه جزئی از لایف استایل من شده و توی این نقطهای که هستم این چیزا رو بد نمیبینم و سعی کردم که روند عادی زندگیم مختل نشه.
اگه قرار باشه به کسی کمک کنم با حوصله براش وقت میذارم ولی اگه به معاشرتهای روزمره باشه برام صحبت کردن واقعاً سخته. خیلی وقتها میبینم که بهم پیام داده شده ولی دوست ندارم حتی پیامها رو باز کنم که بخونم.
باعث رنجیده شدن دوستای اندکم میشم هرچند وقت یه بار خودم رو مجبور میکنم که باهاشون صحبت کنم، با این وجود همیشه صحبت کردنها خوب پیش نمیره.
اگه یه مدت با فردی صحبت نکنم سختم میشه که بهش پیام بدم. با این وجود حضور توی جمعها رو دوست دارم نه اینکه مجلس به دست بگیرم بیشتر حضور داشته باشم.
موسیقی خیلی بهم کمک میکنه. وقتهایی که از last fm استفاده میکردم در یک سال میانگین روزی 60 ترک گوش میدادم.
یاد گرفتن چیزهای نو حالم رو بهتر میکنه فتوشاپ، یادگیری زبان، ادیت فیلم و ... چیزهایی بودن که چند سال اخیر حالم رو بهتر کردن.
موسیقی معمولاً بیکلام گوش دادم و بهم آرامش داده. جدا از اون رمان خوندن هم بهم کمک کرده البته مثل آهنگ گوش دادن به کتاب خوندن مشغول نیستم.
آشپزی هم لطف خودش رو داره دوست دارم که خلاقیت به خرج بدم و مزهها رو با هم قاتی کنم این مسئله کمک میکنه که اشتهام هم برگرده وگرنه اگه غذا خوردن خانوادگی نباشه زیاد پیش میاد چیزی نخورم. (اضافه وزن زیادم به خاطر اینه هیچ تحرکی ندارم و چند ماه تو خونه میتونم بمونم)
شطرنج به من خیلی کمک کرد که فکرمو متمرکز کنم میتونم ساعتها به یه موضوع خاص وقت بگذرونم بدون اینکه به چیز اضافهای فکر کنم.
خیلی از ناراضی بودن خودم به این خاطر بود که خیلی ایدهآل گرا بودم الان که با خودم کنار اومدم پُخی نیستم راحتتر مسائل رو میپذیرم در واقع سعی کردم از ایدهآل گرایی خودم رو کاهش بدم.
خیلی نسبت به انجام کارها بیحوصله هستم به همین علت از اپلیکشنهای گوشی استفاده میکنم که ماشینوار بهم بگه چه کاری رو انجام بدم و منم انجامشون میدم. (همیشه جوابگو نیست ولی بیشتر وقتها که مینویسم بهش پایبندم.)
من در این سطح زندگی خودم رو پذیرفتم و احساس بدی نسبت به چیزی که افسردگی مینامنش ندارم فقط برای چیزهایی که زندگیم رو مختل میکنه سعی کردم راهحلی دست و پا کنم و خوب جواب داده.
به تنهایی خودم خورده نمیگیرم باهاش اوکی هستم فقط وقتی که به سکوتم اعتراض میشه و میخوان تغییرم بدن حالم بد میشه. خانواده تو این حال بد کردن خیلی توانمند هستن. از خیلی جهات متوجه مشکلاتم نیستن و انتظارتشون آزارم میده.
شاید فقط فقدان رویابینی دوران کودکیم حس کنم. چون بچه که بودم شبها زیاد داستان سرایی میکردم الان خیلی حوصلش رو ندارم.
صادقانه همچنان مشکلات هست که آزارم میدند. و هیچ راه حلی براشون ندارم ولی خصوصی هستند دوست ندارم اینجا عنوان کنم.
امیدوارم راهکارهایم به کار بقیه بیاد.
- ۳ نظر
- ۳۰ مرداد ۹۸ ، ۲۲:۴۹
- ۱۷۷ نمایش