My left foot
1989
این فیلم جملهی پا پس نکش را به زیبایی تصویر میکشد. Christy Brown با پای چپ خود نقاشی میکند، مینویسد و سعی میکند استقلال خود را تا آنجا که میتواند حفظ کند. Daniel Day-Lewis نیز برای کسب این مهارتها 8 هفته در یک کلینیک آموزش دیده. زندگی را از چشم Christy میببیند و تا پایان فیلمبرداری فیلم حاضر نمیشود از شخصیت جدا شود. او حتی ویلچر خود را رها نکرد و برای فیلمبرداری باید او را با ویلچر به محیط مورد نظر انتقال میدادند.
توانمندی این بازیگر در ایفای نقش و حس مسئولیتش در قبال فیلمی که بازی میکند قابل ستایشه.
اما خود فیلم:
داستان این فیلم در سال 1932 آغاز میشود. جایی که Christy Brown تازه متولد شده خود را بین انبوهی از فرزندان خانواده Brown مییابد. او فقط قادر است که از پای چپش استفاده کنه و ما روایت زندگی او را تماشا میکنیم.
این فیلم احساسات انسانی، نیازهای انسان، همبستگی خانوادگی، دغدغهمندی مادرانه و سبک زندگی خانوادههای ایرلندی در سالهای 1930-1970 میلادی را به تصویر میکشد. این سبک از زندگی بسیار مشابه خانوادههای ایرانی هست که در سالهای 1330 شمسی (حدود 1950 میلادی) شکل گرفتند هست. خواهرها و برادران Christy با تمام وجود برادرشان را حمایت میکنند. آنها در سختیها کنار هم هستند و خودخواهی در وجودشان رخنه نکرده. یکی از محدود فیلمهایی که به کلمه خانواده معنای زیبا میبخشد و مشخص میکند که یک خانواده چقدر میتونه به رشد اعضای آن کمک کند.
مادر Christy همانند خیلی از مادرهای ایرانی هست که یک تنه بار مدیریت خیلی از مسائل خانواده را به دوش میکشد. در کنار بازی توانمند خانم Brenda Fricker شخصیت ایثارگر خانوم Brown قابل تقدیر است.
پدر Christy با تمام وجودش به جمله هر آنکس دندان دهد، نان دهد اعتقاد دارد و از هیچ فرصتی برای فرزندآوری نمیگذرد!!! و احتمالاً هم این دید داشته که وظیفه اصلی تربیت کودکان به عهده مادر خانواده است!!! اما این اهمال در وظایف و نبود دوراندیشی بیشتر در آموزش ندیدن فرد است تا نخواستن.
اگر میخواهیم که خانوادهها نشاط بیشتر و همبستگی بیشتر داشته باشند به پسران خود بیاموزید و از همسران خود بخواهید که یاد بگیرند.
در ادامه متن خطر spoil شدن فیلم وجود دارد پیشنهاد میشود که بعد از دیدن فیلم آن را بخوانید.
دیالوگهایی که در این فیلم جالب بودند:
مادرها چیزهایی در خصوص فرزندشون میبینند که دیگران قادر به دیدن آن نیستند.
...There's something in that voice that
that disturbs me
?What do you mean
Too much hope in it
مادر Christy امید به عشق را در فرزندش میبند و از لطمه خوردنش میترسد. او از روحیه پسرش اطلاع دارد نیاز به عشق ورزیدن.
و بالاخره روزی که مادر Christy ازش میترسد سر میرسد. پسرش جرئت ابراز عشق میکند و مخاطبش سعی محترمانه رد کرن آن دارد.
I love you, Eileen
And I love you, Christy
No, I really love you
انسانها باید خیلی مراقب رفتار خود در قبال دیگران باشند. مهربانیشان منجر به علاقهمندی طرف مقابل نشود.
در نهایت مادر Christy سعی میکند که Christy را از این بحران عاطفی نجات بده.
You get more like your father every day
All hard on the outside
and putty on the inside
It's in here battles are won
Not in the pub, pretending
to be a big fella in front of the lads
Right, if you've given up, I haven't
میدونی بسیاری از آدمها با تمام نقصهایی که دارند باز هم نیاز به عشق تو وجودشون وجود دارد. و Christy از این قاعده مستثنی نبود با وجود اینکه میدونست نمیتونه مثل خیلی از آدمهای سالم باشه ولی پا پس نکشید و برای تشکیل خانواده خودش تلاش کرد. بر این باور بوده که برای خوشحال بودن یک زوج قرار نیست کامل باشند.
گپی در خصوص Christy
میدانم اگه جای او بودم چقدر برای تحقق همچین چیزی تلاش میکردم، حدس میزنم که هیچ وقت نمیتونستم همچین انتظاری از کسی داشته باشم ولی جرئت او را دوست داشتم. شاید هم واقعاً باید کاستیهای همدیگه را تا جایی که میتونند بپذیرند، در کنار هم از پس سختیها بر بیان و با هم بودن رو لمس کنند.