خودمونی

اوّل کوتاه نوشته بود بعد دیدم اصلاً کوتاه نوشتن کم پیش میاد
اینجا باشه یه وبلگ خودمونی واسه کنار هم بودن من و چند دوست مجازی

بایگانی

کشتی

۰۸
خرداد
هرچند وقت یه بار که پام به یه سری کانال‌‌های خبری باز می‌شه و اخبار کشور رو می‌خونم بی‌اختیار همینطور اسکرول می‌کنم و بیشتر می‌خونم. از کلی حوادث  دیگه خبردار می‌شم که اطلاع نداشتم و همشون هم ناراحت کننده هست. اینقدر این مسئله اسکرول کردن ادامه پیدا می‌کنه تا خبرهای قبلی مرور بشند و یا خودشون یه سری چیزها رو یادآوری می‌کنند.
برای بلاهای طبیعی (که اونم از به خاطر خودمون تبدیل به فاجعه شدن) کمتر ناراحت می‌شم ولی برای خیلی از مسائل دیگه کشور عمیقاً دلگیر می‌شوم. 
قبلاً به بهبود اوضاع امید داشتم ولی متاسافنه هرچی نگاه می‌کنم نمی‌تونم مثل قبل امیدوار باشم.
شاید برای اهداف خودم و مسیری که دوست دارم طی کنم بتونم خودم رو جمع کنم و در راستاش قدم بردارم ولی شبیه این میمونه که توی یه طبقه از یه کشتی در حال غرق، در حال تلاش برای غرق نشدن باشم. شاید بتونم توی اون کابین خودم رو روی آب نگاه دارم ولی حس نمی‌کنم که این کافی باشه. یا باید بشه از کشتی فرار کرد و سعی کرد توی دریای خطرناک زنده موند یا اینکه به طرز معجزه آسایی کشتی رو نجات داد.
حتی اگه بتونم از طبقه‌ای که هستم با بالایی برم چیزی جز اندکی زمان بدست نیاوردم.
  • Vincent Valantine

زمان کافی

۳۱
ارديبهشت
آدم‌ها دوست دارند دروغ‌های زیبا را باور کنند.
- نترس، آمپول درد نداره.
- ایرانی‌ها از نظر هوش جز 5 کشور برتر جهان هستند.
- دوست دارم.
- حالم خوبه.
البته گاهی نه فقط به خاطر زیبایی دروغ بلکه به خاطر شخص مقابل دوست دارند که دروغ‌ها رو باور کنند. حالا عالم و آدم بیایند و بگویند که داری دروغ می‌شنوی ولی دل دستش رو روی گوش‌های مغز می‌ذاره که چیزی نشنوه.
چه فریبنده هستند دروغ‌هایی که آدم به خودش می‌گوید. فکر می‌کنی که کسی جانشنین تو نخواهد شد ولی واقعیت امر این است که بسیاری از انسان‌ها می‌تونند جانشینی برای هرکسی پیدا کنند فقط بهشون زمان کافی بده.
  • Vincent Valantine

هفت قدم تا آرامش

۱۱
ارديبهشت

تو را چشم در راهم، مثل وقتای خستگی که منتظر رخت‌‌خوابی. مثل وقتی که منتظر دو چشم پر مهر هستی که با لبخندش تو رو سیراب از عشق کنه. مثل یه بغل آرامش وقتی که گریه می‌کنی.

آهنگ‌هایت همیشه ناب هستند. مثل اولین بوسه. 

  • Vincent Valantine

هالک

۰۶
ارديبهشت
راستش از وقتی که Avengers: Infinity War خیلی سر زبان‌ها افتاد من ترغیب شدم که این سری فیلم‌ها رو ببینم و از Iron man 2008 شروع به دیدن کردم و تا همین چند شب پیش که Avengers: Age of Ultron رو دیدم. البته با قهرمان‌هاش بیگانه نبودم در خصوص تور زمان دبیرستان خونده بودم و افسانه‌هاشون رو دنبال کرده بودم. هالک هم دو قسمت اختصاصیش دیده بودم.از طرفی تو بچگی که سگا بازی می‌کردم چند شخصیت‌ آشنا شده بودم مثل پلیس آهنی یا بتمن یا اصلاً مایکل جکسون :)) که اول بازی سگاشون رو بازی کرده بودم و بعد باهاشون آشنا شدم. الان نوبت (Captan America,Hawkeye,Iron Man,Vision) رسیده بود. اما خب طبیعتاً داستان هیچ کدومش رو نمی‌دونستم.
خلاصه هیچ وقت فرصتش فراهم نشده بود که کمیک ابر قهرمان‌ها رو بخونم و حالا اون آینده که قرار بود توش وقتم رو پای درس نذارم و به مثل کودکی به فیلم و بازی بسیار بذارم رسیده بود چه بهتر از شناختن کارکترهایی که قبلاً بازیشون رو می‌کردم.
بیشتر حالت سریال طولانی داشتند :)) خصوصاً اون قسمت‌ها جانبی که میساختن که بعد تو اونجرز ببینمشون.
چیزی که خیلی معرکه بود هالک بود. در واقع توی قسمت‌های اختصاصیش با یه سری ترفند‌های کامپیوتری بی‌روح مواجه بودیم ولی اینجا میمیک‌های بازیگر حضور داشت هم از لحاظ تکنولوژی منو به وجد می‌آورد و هم حس واقعی بودنش رو دوست داشتم و حتی خود شخصیتش.
هالک قهرمانیه که خودش هیچ وقت دوست نداشت که همه چیز رو ویران کنه ولی شرایط جوری براش پیش رفت که موقعی که ضربان قلبش بالا می‌ره به هیولا تبدیل بشه. تقابلی که ما انسان‌های عادی هم نمی‌تونیم به راحتی از پسش بر بیایم. یادآور اینه که بعضی مواقع که غریضه، خشم بهمون غلبه کنه همه می‌تونیم هیولا بشیم.
شاید فیلم ultron رو برای معرفی vision ساخته بودن و شاید برای پول‌آوری بیشتر ولی خب برای من این شخصیت خیلی جذاب نشد دروغ چرا فکر می‌کردم این شخصیت همونیه که تو فیلم watchmen معرفی شد(این فیلم هم هنوز ندیدم). ولی جوری که اینجا معرفی شد بیشتر حس می‌کنم آوردنش که یک یا دو قسمت دیگه بکشنش :)) ولی در عوض تو این قسمت روحیات هالک خیلی قابل لمس‌تر بود. هالکی که ناخواسته از عشقش جدا شد، برای هیولایی که هیچ وقت نمی‌خواستش. حالا یه فرصت جدید برای دوست داشتن بدست آورده. یه فرصتی که شاید هیچ وقت دیگه گیرش نیاد. چون یکی پیدا شده که با دونستن هیولای درونش همچنان دوستش داره. زیبایی که هرکسی انکارش نمی‌کنه نقطه‌های تاریکی که به هر دلیلی توی زندگیت هستن و شخص مقابلت اونا رو می‌دونه ولی همچنان دوستت داره.
هولدن کالفیلد نتونست شخصی رو پیدا کنه که باهاش از همه فرار کنند اما هالک الان این موقعیت رو توی دستاش داره. تصمیمش رو می‌گیره ولی فقط یک بار دیگه یادآوری اون هیولا اونقدر شکننده بود که نتونست خودش رو متقاعد کنه که برگرده. شاید خودکشی کرده وگرنه فرار کردنش بی‌معنیه هرجا بره بالاخره پیداش می‌کنند.
شاید برای فرد دیگه‌ای هم پیش بیاد که مثل اون به نقطه‌ی خیره بشه، از خودش بدش بیاد. دلش بخواد دل بکنه از همه چیز. باید خیلی دردناک باشه.
خیلی خوشحالم که یه بازیگر توانمند می‌تونه حس‌ و حالش رو بهمون انتقال بده. اگه علاقه‌مندید که یه دید کلی دستتون بیاد چطوری این کار صورت می‌گیره می‌تونید این کلیپ و این کلیپ رو مشاهده کنید.
  • Vincent Valantine

زخم زبان‌

۰۴
ارديبهشت
لفظ پیردختر یکی از لفظ‌های زشته جامعه ماست که حداقل من معادل انگلیسیش رو بلد نیستم. شاید در نگاه اوّل به نظر بیاد که این لفظ رو فقط مردها به کار ببرند تا خانوما را مورد تمسخر قرار بدن اما این لفظ بین خانوما خیلی رایجه حالا یا در خصوص معلم‌های دوران کودکی یا استاد حال حاضر دانشگاهشون از این کلمه استفاده می‌کنند.
دخترانی که که سنشون نسبت به عرف جامعه بالا رفته و هنوز ازدواج نکردند از دید دخترای دیگه اینطوری به نظر میان که از قافله عقب بودند و احتمالاً دارای ایرادی هستند وگرنه چرا همرنگ جماعت نشدند؟ اگر اون فرد دارای اخلاق تندی باشه هم اون رو پیر دختر عقده‌ای خطاب می‌کنند.
برچسب زدن و یا قضاوت کردن سلاح کارایی هست برای جامعه‌ای که خودش با خودش دشمنه. به جای اینکه همچین مواردی تحریم بشه به قول یه وبلاگ نویس زنان علیه زنان به نشر این تفکرهای غلط کمک می‌کنن.
می‌دونی خفه می‌کنه خفه. اونقدر این مسئله رو بزرگ می‌کنند که خود فرد هم دیگه باورش می‌شه که زندگیش با ازدواج تکمیل می‌شه در صورتی که اونم یه آپشن از آپشن‌های زندگی هست؛ اینقدری که روی زمان تشکیل خانواده دادن تاکید می‌شه روی نحوه شناخت آدم‌ها و یا چگونگی درست انتخاب کردن تاکید نمیشه در صورتی که باید در مورد دوم آموزش داده بشه. حالا که چی زود زود ازدواج کردین و زاییدین؟ واقعاً عشق رو درک کرده بودید یا هیجانات جوانی؟ نسل قبلیا که تند تند ازدواج کردند الان افسوس اهداف کنار گذاشته شده رو نمی‌خورند؟
چیزی که من می‌بینم اینه خیلی از اشخاص آرزوهای زندگی خودشون رو در آینده فرزندشون جست و جو می‌کنند در صورتی که اون یه شخص مستقله.
می‌دونید تا یه جایی که این مسائل باعث تحرک شخص بشه و به خودش بیشتر اهمیت بده خوبه ولی از یه جایی به بعد فقط خورد می‌کنه طرف رو.
افراد زیادی هستند که به واسطه همین فشارها و حرف مردم به دانشگاه یا رشته‌ای میرند که دوست ندارند و عمرشون رو تلف می‌کنند. یا افرادی که به امید عشق بعد از ازدواج یا تصمیم‌های عجولانه ازدواج می‌کنند.
ای‌کاش به جای این همه فضولی توی زندگی دیگران سرمون به کار خودمون باشه و به دیگران برچسب نزنیم. به جای حساس بودن روی زمان ازدواج یا دانشگاه رفتن بیشتر به این توجه داشتیم که با بالا رفتن سن اون فرزند همچنان بچه‌گانه فکر نکنه. یاد بدیم که محبت کردن رو بلد باشه و واسه زندگیش هدف داشته باشه یاد بگیره از راه سالم پول در بیاره و از خلاقیتش تو این زمینه استفاده کنه و نه لزوما با دانشگاه رفتن امیدوار باشیم خودش یاد می‌گیره.
فکر نمی‌کنم که کسی از تشکیل خانواده و یا در ورژن‌های پایین‌تر محبت کردن و محبت دیدن بدش بیاد. خصوصاً که تو ایران این تفکر وجود داره که فرد رابطه جنسی قبل ازدواج وجود نداشته باشه و سرکوب این نیاز منجر به افزایش فشار و گاها بداخلاقی فرد می‌شه. پس فکر می‌کنم به جای افزایش فشار بهتره فرصت بدیم خود فرد مسیر زندگیش رو به مرور جلو ببره. اجازه بدیم که بدون اینکه گوشه‌ای از مغزش درگیر حرف و یا قضاوت مردم باشه. با اعتماد به نفس کامل توی جامعه حضور داشته باشه. صد البته این اعتماد بنفس به بهتر قدم برداشتن، ریسک کردن افزایش جذابیت کمک می‌کنه و حضورش در جامعه فرصت آشنایی با اشخاص جدید رو افزایش می‌ده پس عاقلانه‌تره فرصت‌های پیش رو فرد رو در نطفه نکشیم.
  • Vincent Valantine

موسیقی نوشت

۲۰
فروردين
یه نگاه کردم دیدم تا به الان موسیقی متن بازی براتون نذاشتم.
بخش قابل توجهی از موسیقی‌هایی که گوش می‌دم موسیقی متن بازی هستند. حیطه‌ی که نام هنرمندانی مثل هانس‌زیر و لورن بالفه به چشم میاد.

Yoko Shimomura

آتش گرفته همه‌جا آتش گرفته و ایستاده‌ام بر بالای خاکستر وطن ویرانه‌ام. ببین چگونه زندگی‌ها می‌سوزد و فقط نظاره‌گر آنم.
این بازی رو تازه نصب کردم، هیچ وقت فکر نمی‌کردم رو سیستمم بیاد.
حسی که با شنیدن آهنگش بهم دست میده سوختن یه سرزمینه؛ درست مثل کشور خودمون که از سیل و بی‎کفایتی سوخت.
شاید حسم ناشی از ناراحتی خودم باشه. به هر حال این حس رو ازش دارم و آهنگ تسکین دهنده هست.

Lorne Balfe

خاطرات کودکی یادآور حس‌های نابی هستند. کودکان حس پاکی و معصومیت خاصی دارند. معصومیتی که شاید بعضیامون دلتنگش شده باشیم. دنیا پیچیدگی کمتری داشت. زشتی‌های انسان رو کمتر می‌دیدیم. خاطراتی که هر چقدر زمان سعی کنه از ذهن دورشون کنه نمی‌تونه از قلبمون دورترش کنه.
  • Vincent Valantine

موسیقی نوشت

۱۶
اسفند
اگه فیلم درباره‌ی الی با بازی زیبای بازیگرهاش خصوصاْ خانوم گلشیفته فرهانی رو تماشا کرده باشید. احتمالاْ متوجه موسیقی مسحور کننده‌ی این فیلم شدید. این آهنگ آرامش بخش رو می‌تونم ساعت‌ها گوش بدم و در دنیای خودم غرق بشم بدون توجه که پشت سرم چی می‌گند. ​
  • Vincent Valantine

قبیله ما

۱۲
اسفند
نزدیک به 4 ماه هست که یه بازی روی موبایلم نصب کردم و با مردم مختلفی روزانه صحبت می‌کنم. اولش خیلی سخت بود ولی الان اوکی شده و می‌تونم راحت ارتباط برقرار کنم. رده سنی افرادی که قبلیه ما رو تشکیل دادند اکثراً بالای 40 سال هست :D
تا به الان از خیلی چیزا صحبت شده و من یه خواهر بزرگتر آمریکایی هم دارم :)) کادوهای زیادی هم از افراد مختلف دریافت کردم. (کادوهای درون بازی) راستی یه برادر دوقولی اندونزیایی هم داشتم که متاسفانه یه دفعه ازش هیچ خبری نشد. امیدوارم که مشکل جدی براش پیش نیومده باشه.
صحبت‌هایی که میشه چیزهای جالبی می‌پرسند یا بهم منتقل می‌کنند. سوال‌هایی مثل:
چطور قراره تو بزرگ شی وقتی که برای مسافرتت به یه شهر دیگه باید از مادرت اجازه بگیری؟
چطور ممکنه حقوق معمولتون طی 10 سال از ماهی 2500 دلار به زیر 200 دلار برسه؟
چطوری قراره از رشتت برای کارت استفاده کنی؟
واقعاً این سوال آخری برام همیشه چالش برانگیز بوده و از قضا برای اونا خیلی مهم‌تر از دیگر سوالاته. واقعاً چطوری؟:))
همچنین گفتن که تو فرهنگ ما یه پسر 24-25 ساله که دوست داره تنها باشه مشکلی نداره ولی خیلی عادی نیستش؟ احیاناً همجنسگرا نیستی؟:))
از هزینه دانشگاه‌های اونجا می‌پرسیدم یکی می‌گفت که برای یه دانشجو پزشکی 100 هزار دلار کل تحصیلش آب می‌خوره (فکر کنم اون فرد انگلیسی یا آمریکایی بود.)
بعضی از آمریکایی‌ها تعجب می‌کردند ما زبانشون رو بلدیم. بعضی از کشورهای کوچیک اروپایی باید تاریخ دیگر کشورها رو میخوندند. بعضی از این دوستان آمریکایی در جوانی موهاشون رو با یه سری چسب‌ها سیخ سیخی کرده بودند :)) (از واژه glue استفاده کرده بود حالا نمیدونم یعنی واقعاً همون چسب زده :D)
خواهر آمریکایی 42 سالشه و من فرشته (Angel) صداش می‌کنم. بهم می‌گفت که خانوما هرجای دنیا که باشند باز هم زن هستند. با هر تیپ‌ شخصیتی متفاوتی که داشته باشند؛ نیاز به توجه، دیده شدند و ابراز علاقه دارند. می‌گفت که خودش یه زن خوش‌قلب و فداکار برای خانوادشه (هم دو شیفت بیرون کار می‌کنه و هم کارهای خونه مثل غذا ساختن و ... انجام می‌ده) ولی با این وجود حس خودخواهی درونش یافت می‌شه. می‌گفت که ما خانوم‌ها نیاز داریم که حس کنیم مورد نیازیم، دیگران ما رو می‌خوان و ما مطلوبشونیم.
دیگه فکر کنم حد نهایی این حس همونه که دخترا می‌گن دوست من (دوست دخترشون) فقط باید مال من باشه :))
  • Vincent Valantine

بیسکوئیت را طبق عادت می‌ذارم تو چاییم تا خیس بخوره و بعد میخورم. شاید بعضیا بگند که دیگه امیر بزرگ شدی زشته اینطوری بیسکوئیت خوردن!
خب ته این ماجرا چیه اینکه یه عده پی می‌برند که من آدم باکلاسی نیستم؟ کمتر از سنم می‌فهمم؟
خب مگه کشف بزرگیه؟ خودم هم قبلا بهش واقف بودم تازه مگه آدم ایده‌آل وجود داره؟
راهنمایی که بودم سخت بود که تصور کنم که اون معلم سخت‌گیر و جدی من، توی مراسم خواستگاریش چقدر خجالت زده بوده یا اینکه شب‌هایی رو سر چیزهای بی‌ارزش با گریه خوابیده.
آدم‌های موفق توی این دنیا زیاد اومدند و رفتند ولی خب چه از چشم ما پنهون مونده باشه چه نمونده باشه باید قبول کنیم که اون‌ها هم سهم خودشون رو از عقاید مضحک، ریسک‌های بی‌ سرانجام، کارهای ناتمام، آرزوهای نرسیده، انحرافات اخلاقی یا جنسی و... داشته‌اند.
بازیکن‌های فوتبال مشهوری هستند که بر این باور هستند فلان لباس زیرشان برایشان خوش‌شانسی می‌آورد. بازیگران مشهوری هستند که بعد از سال‌ها افشا می‌شود که چه انحرافات اخلاقی یا جنسی داشته‌اند و افراد موفقی همانند استیو جابز اگرچه زیبا سخن می‌گویند و مورد احترام طیف وسیعی از مردمان جهان هستند اگه به زندگی خصوصیاشن نگاه کنیم تصمیم‌هایی اشتباه و ناپسندی توی کارنامه‌ آن‌ها می‌بینیم.
حالا این وسط شاید به خوبیه همسن‌ و سال هامون عمل نکرده باشیم ولی خب نباید ترس از نتونستن یا کم‌باوری خود باعث بشه که جا بزنیم ریسک نکنیم و یا اینکه خودمون رو از لذت‌ها محروم کنیم. با شکست خوردن و مواجه شدن با کمبودهای خود تازه با ابتدا یا میانه‌ راه خیلی از افراد موفق برابری می‌کنیم پس هیچ جای ناامیدی و پا پس کشیدن نیست. 
ما همه شبیه به هم هستیم خیلی از مسائل زندگی رو خارج از محیط دانشگاهی زیر سبیلی رد کردیم. همه کمبودهایی نسبت به دیگران داریم ولی کفه ترازو جوری نیست که این کمبودها ما رو بالا نگه داشته باشند و نتونیم پامون رو به زمین آرزوها برسونیم.
واژه نمی‌تونم رو دور بریزید و ریسک کنید هیچ چیز از دست نمیدید. اجازه ندید زمانی برسه که بگید ای کاش برمی‌گشتم عقب و خودم رو بیشتر دوست می‌داشتم؛ فلان ریسک رو می‌کردم؛ چرا الکی خودم رو محدود کردم و ... 
خلاصه به اندازه رویاهاتون قدم بردارید. 
  • Vincent Valantine

شمشیر زمان

۲۲
آبان

جدید

تصور اینکه هنوز وقت هست، هنوز برای شروع کاری دیر نشده و می‌شه به اهداف دست یافت مثل یک شمشیر دو لبه می‌مونه می‌تونه باعث ایجاد انگیزش و پیشبرد اهداف بشه و هم اگه این تصور حتی به صورت ناخود‌اگاه سرمشق زندگی قرار بگیره باعث راکد شدن فعالیت‌ها می‌شه. 
واقعیت اینه با وجود اینکه ماهی رو هر زمان از آب بگیری تازه هست باید تا قبل از اینکه از گشنگی بمیری ماهی رو از آب بگیری.
واقعیت اینه که مرگ خیلی به ما نزدیکه و هر روزه به ما این موضوع یادآوری می‌شه ولی به دلیل سن جوانی که داریم فراموشش می‌کنیم؛ انگار بخشی از مغز از نوک پا تا دندان مسلح به مقابله با این حقیقت می‌پردازد. . اگه نتونیم به اندازه کافی زندگی کنیم توی سن 50 سالگی احتمالاً یه پتک تو سرمون می‌خوره و حقیقت نزدیک بودن پایان عمر (به جز در محدود مواردی) نوش‌دارو بعد از مرگ سهراب می‌شه. بنظرم ملموس‌تر از اینکه هر روز تصور کنیم که امروز آخرین روز زندگیمونه اینه که هر روز تصور کنیم که فردا امتحان داریم و آخر هفته‌ها یا هر تعطیلات از پیش تعیین شده مثل روزی باشه که با موفقیت آزمون خودمون رو دادیم حتی اگه این تعطیلات ساعاتی مشخصی از شبانه روز باشه. 
اینکه به خود یادآوری کنیم که فردا امتحان داریم و این امر رو باور داشته باشیم باعث می‌شه که کمتر در فضای مجازی وقت صرف بشه و با جدیت بیشتر یه کارهای خودمون بپردازیم. 
  • Vincent Valantine