خودمونی

اوّل کوتاه نوشته بود بعد دیدم اصلاً کوتاه نوشتن کم پیش میاد
اینجا باشه یه وبلگ خودمونی واسه کنار هم بودن من و چند دوست مجازی

بایگانی

Dead poets society

سه شنبه, ۲۶ شهریور ۱۳۹۸، ۱۲:۰۱ ق.ظ

Dead poets society

1989

 

می‌شنوی؟ صدای لحظه‌ها را می‌شنوی؟ بازدم نفس‌های مرگ بر گردنت سنگینی نمی‌کند؟ مو به تن من که سیخ می‌شود. هر کسی پیمانه‌ای دارد که مرگ در حال نوشیدن آن است. بله ما در حال تمام شدن هستیم و خود باید تصمیم بگیریم که چه از این دنیا می‌خواهیم. طریقه‌ی راه رفتن در مسیر زندگی آنقدرا هم مهم نیست. مهم اینه که از مسیر لذت ببری. ممکن است زمین بخوری یا پرچم موفقیت را به اهتزاز در بیاوری. میزان نحوه تلاش شما برای آرزوها و قدری شانس است. به هر حال به یاد بسپارید که شما را با قضاوت دیگران در قبر نمی‌گذارند. شما نمی‌توانید با مرگ برقصید امّا اگر مایل به ادامه مسیر نیستید می‌توانید با ظرفی که با کارهای‌ بیهوده، دنبال نکردن آرزوها و ریسک‌های نکرده تزیین شده است! شام میل کنید!

از نظر من متن بالا بیانگر پیام فیلم هستش. در خصوص فیلم می‌تونم بگم که فیلم‌نامه‌ی قشنگی داره و اگر از نعمت یک معلم ادبیات خوب در دبیرستان بهرمند شده باشید این فیلم می‌تونه خاطرات اون دوران رو برای شما زنده کنه. بازی بازیگرها خیلی چنگی به دل نمی‌زنه بیشتر اتفاقات توی فیلم و دیالوگ‌های قشنگش هست که آدم رو پای فیلم میخکوب می‌کنه.

2تا از دیالوگ‌هایی که از فیلم خیلی دوست داشتم: 

 

"We don't read and write poetry because it's cute. We read and write poetry because we are members of the human race, and the human race is filled with passion. Medicine, law, business, engineering, these are noble pursuits and necessary to sustain life. But poetry, beauty, romance, love, these are what we stay alive for."

 

 

“So avoid using the word 'very' because it's lazy. A man is not very tired, he is exhausted. Don't use very sad, use morose. Language was invented for one reason, boys - to woo women - and, in that endeavor, laziness will not do.

 

  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۹۸/۰۶/۲۶
  • ۳۷۷ نمایش
  • Vincent Valantine

نظرات (۳)

الآن که دقت کردم فهمیدم منظورت از تضاد چیه:))

نه بازم انگار در تضاد نیست. این شعر بنظرم داره می‌گه اون چیزی که بدست آوردم، پیامد تصمیم متفاوت بودنم از بقیه بود. اون متن تو هم یه چیزی می‌گه در تضاد نیست با این، تقریباً نامربوطه مووضوع اصلیشون.

پاسخ:
موافقم باهات هم در خصوص مفهوم شعر و هم اینکه موضوعشون یه جورایی نامربوطه ولی خب در کل شعر قشنگی بود ممنونم. :)

یادم نیست چرا جواب جوابت رو ندادم! ولی خب تضادی تو شعری که فرستادم با متنت ندیدم. منظورت اونجاست که معلم می‌گه ما ادبیات رو برای قشنگیش نمی‌خونیم؟

بنظرم اینا درتضاد نیستن چون این شعر درجست وجوی معنای زندگیه و معناش برای من از زیبایی واژگانش اولویت بیشتری داره.

 

البته قابل ذکره که اشعار انگلیسی، اگه آهنگ نشن، اون ریتمیک بودن اشعار فارسی رو هیچ‌وقت برام ندارن اما نمی‌دونم چرا دوستشون دارم خیلی.

پاسخ:
حقیقتاً منم الان یادم نیست چرا فکر می‌کردم در تضاد هستند و برداشتم چی بوده. :))

من اون شعری که معلم خونده بود رو خیلی دوست داشتم و بعد از دیدن فیلم هم یادمه کاملش رو خونذم، می‌ذارم اینجا تو هم بخونی:

 

Two roads diverged in a yellow wood,
And sorry I could not travel both
And be one traveler, long I stood
And looked down one as far as I could
To where it bent in the undergrowth;

Then took the other, as just as fair,
And having perhaps the better claim,
Because it was grassy and wanted wear;
Though as for that the passing there
Had worn them really about the same,

And both that morning equally lay
In leaves no step had trodden black.
Oh, I kept the first for another day!
Yet knowing how way leads on to way,
I doubted if I should ever come back.

I shall be telling this with a sigh
Somewhere ages and ages hence:
Two roads diverged in a wood, and I—
I took the one less traveled by,
And that has made all the difference.

پاسخ:
خیلی ممنونم.
حس می‌کنم که یا من درست متوجه‌اش نشدم یا اینکه با متن من در تضاد بود :))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">