خودمونی

اوّل کوتاه نوشته بود بعد دیدم اصلاً کوتاه نوشتن کم پیش میاد
اینجا باشه یه وبلگ خودمونی واسه کنار هم بودن من و چند دوست مجازی

بایگانی

۶ مطلب در تیر ۱۳۹۸ ثبت شده است

چند وقت پیش داشتم با یکی از دوستانم صحبت می‌کردم و می‌گفتم گاهی اوقات سیاست‌های زنانه برام خیلی آزاردهنده هستند. براش سوال بود سیاست‌های زنانه یعنی چی؟ اون زمان مثال خاصی براش نداشتم البته می‌شه یه مقدار اجمالی توضیحش داد و گفت این سیاست‌ها شبیه حرف زدنشون می‌مونه یه جمله عادی گفته می‌شه ولی درون اون جمله کلی نیش و کنایه وجود داره که انتظار داره متوجه بشی با این تفاوت که در خصوص رفتارهاشون انتظار ندارند متوجه بشی. مجموعه‌ای از رفتارها که به خوبی مقدمه چینی و انجام می‌شه که به طور غیر مستقیم اونا رو به هدف نهایی برسونه. خیلی هم مهم نیست که شخص مقابل چقدر موافق باشه مهم اینه که از دیدگاه خودش درست باشه. اون‌ها به جزئیات رفتاری توجه می‌کنند و آینده‌نگری در خصوص تعامل‌های اجتماعی در نظر دارند که برای اغلب مرد‌ها بی‌اهمیت هست. به عنوان مثال من اینجا پستی رو اگه خوشم بیاد لایک و اگه خوشم نیاد دیسلایک می‌کنم و اگه نظری نداشتم از روش رد می‌شم. مهم نیست شخص مقابل دوستم هست یا فردی که باهاش مشکل دارم ققط به حرفش نگاه می‌کنم و احتمالاً یک واکنش نشون می‌دم و تمام اما در نقطه مقابل یه دختر ممکنه صحبت‌های دوستش رو دنبال کنه ولی حتی یک بار دست به روی لایک و دیسلایک نبره تا دوستش متوجه نشه که پستش خونده شده.
حالا چرا این سیاست‌های می‌تونه زننده باشه؟ چون که پتانسیل این رو داره که از خودش خودرایی و یا دو رویی بوجود بیاره و برخی موارد هم میاره.
به عنوان مثال:
خانوم X دختر Z رو برای پسرش نمی‌پسنده ولی خب با توجه به روابط فامیلی و ... خیلی در ارتباط هستند و خوب رفتار می‌کنه از طرفی هم مادر دختر از پسر خانوم X خوشش میاد و این موضوع طی زمان طولانی دیگه بین فامیل به حدی آشکار می‌شه که خانوم X در خصوص دختر Z نظر پسرش رو می‌پرسه و همینکه متوجه می‌شه پسرش به اون دختر به هیچ وجهه تمایل نداره سیاست‌های زنانه جلوه‌گر می‌شند؛ شاهد این هستیم که خانوم X چقدر با دختر Z صمیمی می‌شه و جوری رفتار می‌کنه که انگار اون رو برای عروسش می‌خواد. و مثلاً وقتی در خصوص یه موضوعی تو آینده که بی‌ربط با عروسی هست صحبت می‌شه یه دفعه به خانوم X میاد می‌گه تا اون موقع Z عروس شده.
حالا شاید تناقض بنظر بیاد که چطور وقتی خانوم X از دختر Z خوشش نمیومد چطور رفتارش رو آروم آروم 180 درجه تغییر داد و هرچی می‌شه هی دم از ازدواجش می‌زنه ولی تناقض نیست خانوم X داره سیاست‌های زنونه‌اش رو به کار می‌بره که اگه فردا روزی صحبتی شد بگه که خودش هیچ مشکلی نداشته و پسرش خودش نپسندیده!!!
حالا این مثل خاص و کوچیکی بود ولی اگه بخوایم مثال کلی‌تر رو بیان کنیم می‌شه به تعدادی از خانم‌ها اشاره کرد که پسری رو توی آب نمک قرار می‌دند که حالا یا خود پسر به طور جد بهشون ابراز علاقه کرده ولی به طور طولانی مدت پاسخ روشنی بهش نمی‌دند چون نه می‌خوان از دستش بدن و نه مطمئن هستن که می‌خوانش و دست پس می‌زنه و با پا پیش می‌کشه و دختر افراد دیگه رو بررسی می‌کنه یا در حالت دیگه خود دختر برای پسر دون می‌پاشه و بعد توی حالت نصفه نیمه نگهش می‌داره و همزمان این کار رو برای پسرای دیگه تکرار می‌کنه.
============
البته که این سیاست‌ها و رفتارها می‌تونه برای مردها هم رخ بده، دلیل استفاده از ترکیب سیاست‌های زنانه این بود که من در خانم‌ها بیشتر مشاهده کردم.
  • Vincent Valantine

life

۱۷
تیر
شاید درست نباشه که برای نوشتن آهنگ‌های لودویکوی عزیز اینقدر عجولانه قدم بردارم و شاید سال‌های آتی با قلمی که شاید پخته‌تر باشه بنویسم. البته که اون این متن‌ها رو احتمالاً هیچ وقت نمی‌خونه :( امیدوارم تا عمری برای من هست باعث شنیده شدن بیشتر کارهاش باشم. البته که به زندگی شنونده رنگ می‌بخشه.
آهنگ Life یکی از آهنگ‌هایی او هست که هیچ وقت از تازگیش کم نمی‌شه؛ البته برای من اغلب آهنگ‌هاش به این صورت هست ولی خب حس می‌کنم این آهنگ برای عموم مردم هم اینطوری باشه :))
Ludovico Enaudi

برای من ابتدای آهنگ مثل یه آب بازی تابستونی می‌مونه. یادآور شادی‌های شیرین کودکانه هستش. پس از اون قدم به قدم به سمت دنیای بزرگترها قدم بر‌می‌داریم و حین آموختن از تجربه‌های نو لذت می‌بریم. البته که مسئولیت‌های انسان به طور صعوی افزایش پیدا می‌کنه. یه مقدار زندگی سرعت می‌گیره، یاد می‌گیریم بهتر از زمان استفاده کنیم و ارزش خیلی از چیزها رو بهتر می‌دونیم. وسط‌های آهنگ مثل زمانی هست که آدم به بلوغ کامل فکری رسیده باشه و پر از دغدغه باشه حتی دیگه اون نفس‌گیری که در زمان 1:42 رخ می‌داد الان با همراه با دغدغه‌های فکری بیشتری همراه هست نه زندگی از سرعت خودش کم می‌کنه و نه از دغدغه‌های انسان کم می‌شه. اوج زندگی انسان در پویا بودنشه در این حالته که زیبا، زنده و با شکوه هست. در پایان دوباره اون ندای کودکی برای ما نواخته می‌شه که قشنگی‌های و طعم شیرین کودک بودن را از یاد نبریم. (شاید هم منظورش مرگ و شروعی دوباره باشه)
  • Vincent Valantine

بازار کار

۰۸
تیر
متاسفانه تا الان نتونستم وارد بازار کار بشم و هرچی هم تا حالا درآمد داشتم از راه تدریس خصوص و یا انجام‌ دورکاری بوده که با آدم‌های زیادی در ارتباط نباشم. این تابستون بنا به وضعیت تمام شدن دانشگاهم و فشار مالی دوست داشتم هر خورده کاری پیدا میشه انجام بدم و اتفاقا یه پیشنهاد کاری هم بهم رسید و متاسافنه صحبت‌هایی در خصوص بی‌احترامی که افراد بالا دستی به آدم می‌کنند رو هنوز کار شروع نشده لمس کردم.
نمی‌دونم دلیل این رفتارها چی هست.
اینکه خودشون دوست داشتن تحصیلاتشون رو ادامه بدند ولی نتونستند.
چون تحصیلات فرد مقابلشون بالاتره و می‌خوان حس اون بالا دست بودنشون حفظ بشه اصطلاحاً سعی می‌کنند گربه رو دم حجله بکشند.
می‌خوان بگند اینکه چند سال زحمت کشیدیم و درس خوندیم کشک بوده و هیچی حالیمون نیست.
مشخصاً خودمم می‌دونم پخی نیستم ولی با این حال 7 سال یه رشته درس خوندم و از رو باد معده نظر ندادم که قرار باشه نظرم به سخره گرفته بشه.
دیروز هیچ جوابی ندادم و اون فرد رو رها کردم اما هم از یه طرف چون اون فرد آشنا هست و چند میلیون سرمایه گذاری کرده دوست ندارم که یه دفعه 2 میلیون به خاطر رفتار نابه‌جاش ضرر کنه. از یه طرف دیگه هم به پول کاری که پیشنهاد شده نیاز دارم.
چند وقت پیش یکی از آشناهامون که تو یه نهاد دولتی کار می‌کرد از همین کج‌فهمی‌های بالا دستی‌ها می‌گفت از اختصاص ندادن بودجه برای تجهیزات ضروری گرفته تا صحبت‌های مسخره‌ای که گواه بی‌سوادی و لیاقت صندلیشون رو نداشتن هست.
می‌گفتش که با این آدما باید مثل خودشون رفتار کرد.
از همکارش برام تعریف کرد که رفته بود چندین صفحه صفر و یک چاپ کرده بود و با ژست طلبکارانه رفته بود اتاق مدیر مربوطه و گفته بود:
شما می‌دونی این‌ها چیه؟
نه شما واقعاً می‌دونی چرا اینا اینطوری شدن؟
اون مدیر هم حاج و واج مونده بود و می‌گفته نه آقای فلانی نمی‌دونم اینا چی هستن.
بعدش هم اون مهندس شروع کرده بود از بغرنج بودن وضعیت و اینکه این اطلاعات که چاپ کرده گواه صحبت‌هاش هست.
با همین شیوه ساده و جرئتی که به خرج داده بود کلی بودجه رو از اون مدیر می‌گیره و تجهیزات رو به روز می‌کنه.
  • Vincent Valantine
احتمالا شما هم تو زندگیتون تا حالا منتظر یه نشونه برای حرکت به سمت چیزی که می‌خواید بودید یا اینکه خبری از جانب غیب بهتون بیاد که شما راهنمایی کنه که چطور بهتر قدم بردارید. معمولاً وقتی که آدم‌ها در تنگنا قرار بگیرند این حس نیاز بیشتر سراغشون میاد. ذهن آدم‌ یه مقدار تنبله و علاقه نداره که خودش رو درگیر تحلیل‌های پیچیده بکنه و گاهی هم می‌دونه که تصمیمش اشتباه یا پر ریسک هست امّا احساسش می‌خواد که این کار رو انجام بده. پس چی بهتر از این که یه نشونه برای تصمیم‌گیری یا تاییدیه از عالم غیب برای خودش اتخاذ کنه؟
واقعیت امر اینه که سیستم دنیا در قبال احساس شما خیلی خشک‌تر و ظالمانه‌تر از اون دخترهای زیبا و مغروری که کلی عاشق و دلباخته دارند عمل می‌کنه.  اینطوری نیست که حتماً دعایی برآورده بشه یا اینکه چون سیاه‌چاله‌ای رو به روی شما قرار داره و شما به خدای خود احساس نزدیکی می‌کنید به درونش بلعیده نمی‌شید گاهی به ظالمانه‌ترین حالت ممکنه به سمتش کشیده می‌شید و دیگه حتی درد‌هاتون هم نمی‌تونه به طور واضح از اون سیاه‌چاله خارج بشه و شاید فقط آثارش مشاهده بشه؛ تا به الان عملکرد این دنیا را به این صورت یافتم. امیدوارم که دنیای دیگری هم منتظر ما باشه که به میل بقا پاسخ داده بشه و عدالت در خصوص برخی افراد فراتر از دنیای سینمایی حاضر اعمال بشه و در نهایت افرادی که برای جلب رضایت محبوب خودشون (خدا) تلاش کردن با توجه به عملکردشون پاسخی دریافت کنند.
ولی خب چیزی که الان در اختیار ماست این دنیا هست و باید از زمانی محدودی که در اختیارمون هست استفاده کنیم. به کاری بپردازیم که بهش علاقه داریم و براش نه یک بار بلکه بارها تلاش کنیم. ریسک‌پذیر باشیم و مسئولیت‌ ریسک‌ها رو هم بپذیریم، اگه جواب نداد ریسکی بوده که به ثمر ننشسته خودتون رو توی حلقه فال یا استخاره گرفتن نندازید چون بهش اعتیاد پیدا می‌کنید و اینطوری می‌شه که اون شعر‌ها یا آیه‌ها رو با توجه به فکر خودتون تفسیر می‌کنید و خیلی موارد اصل هدف اون شعر و آیه فراموش می‌شه. حقیقت امر اینه که در خیلی از موارد راه حل مشکلات ما افراد اونقدر بزرگ نیست که با مشورت گرفتن از افراد درست پیدا نشه.
هنگام سختی‌ها از گفتن چرا من؟ بپرهیزیم. چرایی من یا شما رخداد پیش آمده رو تغییر نمیده سختی‌ هست که پیش اومده؛ مهم اینه که توانایی مقابله با اون سختی رو پیدا کنیم و فراموش نکنیم اتحاد قدرت هست.
-----------
کسی به صدای یک مرده گوش نمی‌ده.
===============================================
وقتی که این سطر‌ها رو مینوشتم بنظرم خیلی ظالمانه بود و با خودم می‌گفتم شاید بعضی افراد تا به الان نشونه یا معجزه توی زندگیشون دیده باشند و با حرفام موافق نباشند. خب اگه قرار بود دستور العمل مشخصی داشته باشه که دیگه اسمش معجزه نمی‌ذاشتن و اینکه بعضی افراد اینقدر انتظار این اتفاقات رو می‌کشند که حتی اگر روزی هم رخ بده؛ نمی‌بیننش و ساده‌ترین اتفاقات رو جور دیگه‌ای تفسیر می‌کنند که نشونه‌ای برای دل و یا تصمیم خودشون نمایش داده بشه.
  • Vincent Valantine
الان 2 روزه که بازی کامپیوتریم به دلایل نامعلومی خراب شده و بالا نمیاد و منم هرچی بازی رو پاک و نصب میکنم فایده نداره. حوصله هم ندارم ویندوز عوض کنم.
و در آخرین حرکت نمی‌دونم کی و چه موقع دستم به چه دکمه‌ای خورده ولی یه دفعه دیدم rosseta stone بعد از چند ماه اجرا شده. قشنگ لپ‌تاپم داره در نقش motivator عمل می‌کنه.
دوست عزیز چندین و چند ساله‌ام. می‌دونم نگرانی، خودم هم نگرانم دیگر اطرافیانم هم نگرانند :)) به هر حال قدردانی می‎کنم و تشکر می‌کنم بابت تمام این سال‌هایی که بیشتر از هر انسان دیگه کنارم بودی. از لحظه‌های تلخ و شیرینی که کنارم بودی و با دوربینت ثبت کردی تا موسیقی‌هایی که با هم گوش دادیم و فیلم‌هایی که با هم دیدیم فکر می‌کنم تو بیشتر از هر انسان دیگه اشک‌ها و لبخند‌های و سردگمی‌های منو طی 5 سال اخیر دیده باشی.
خب رفیق نگران نباش من فقط نیاز دارم درایو هام رو پاک‌سازی کنم و حالا دیگه تهش شاید سیستم عامل عوض کردم. 
  • Vincent Valantine

دریا

۰۲
تیر
پریروز صبح ساعت 5:30 صبح برای شنا از خونه خارج شدم. وقتی پاهام شن‌های ساحل رو لمس می‌کرد هوا گرگ و میش بود و من هنوز گیج خواب بودم. عده‌ای شنای شبانگاهی خودشون رو به پایان رسونده بودن و به خانواده‌هاشون که لب ساحل نشسته بودن ملحق می‌شدن که به خانه‌هاشون برگردند. تقریباً یک سالی می‌شد که به دریا نرفته بودم آب خیلی سرد بود و همچنین باد سردی می‌وزید. دریا هم مثل دخترهایی که قهر کرده باشند با موج‌های بلندش می‌گفت این همه مدت نیومدی حالا هم برگرد. به غرق شدن فکر می‌کردم تا به الان دو مرتبه نزدیک بوده که غرق شم یه مقدار مرگ دلخراشی بنظر می‌رسه ولی خب همینطوری جلو می‌رفتم و به موج‌ها بی‌توجه بودم. جلوتر از من یه خانوم بود نمی‌دونم چرا نگران غرق شدن اون هم شدم. اگه خدایی نکرده اتفاقی براش می‌افتاد نجات دادنش خیلی سخت بود چون وقتی آدما با لباس به دریا می‌رند سنگین‌تر میشند. شاید چیزی برای از دست دادن نداشت یا شاید هم دست‌ شنای خیلی خوبی داشت.
انقدر موج بود که کسی شنا نمی‌کرد. چندتا پسر بودند که روی کول هم می‌رفتند و وقتی موج بزرگی میومد به سمتش شیرجه می‌زدن. وقتی که دیگه فردی رو به روم نبود روی آب دراز کشیدم بجای خیره شدن به آسمون چشمام رو بستم و گذاشتم شناور باقی بمونم. به خاطر موج اینطوری بود که احساس می‌کردی یه دفعه به پایین کشیده می‌شی و بعد رها می‌شی.
سرما بهم غلبه کرد وکنار ساحل مشغول قدم زدن شدم تا نور آفتاب تنم رو خشک کنه کنار ساحل که قدم می‌زدم، ساحل 15 سال پیش رو مرور می‌کردم دیگه خبری از گوش‌ماهی‌ها نبود البته هنوز صدف هست. یه صدف که نمی‌دونم از کجا رگه‌های صورتی روش نقش بسته بود یادگاری برداشتم.
  • Vincent Valantine