خودمونی

اوّل کوتاه نوشته بود بعد دیدم اصلاً کوتاه نوشتن کم پیش میاد
اینجا باشه یه وبلگ خودمونی واسه کنار هم بودن من و چند دوست مجازی

بایگانی

۹ مطلب در آذر ۱۳۹۵ ثبت شده است

 وَ الَّذِینَ لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ، وَ یَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ سَلَامٌ عَلَیْکُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ وَ الزَّبَانِیَةِ الَّذِینَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ ابْتَدَرُوهُ سِرَاعاً، وَ لَمْ یُنْظِرُوهُ.

و درود فرست بر فرشتگانی که «از فرمان خدا سر نمی‌پیچند، و به آنچه فرمان داده شوند، عمل می‌کنند.»
و آنان که به اهل بهشت می‌گویند: «سلام بر شما که شکیبایی ورزیدید. دنیا چه سرانجام نیکویی دارد.»
و درود فرست بر فرشتگانِ «زبانی» که چون فرمان‌شان رسد که «بگیرید آن گنهکار را و به زنجیرش کشید و در دوزخ افکنید»، شتاب کنند و بی‌درنگ او را در آتش اندازند.



منبع


  • Vincent Valantine

بخشی از دعای دوم :

أَمِینِکَ عَلَى وَحْیِکَ، وَ نَجِیبِکَ مِنْ خَلْقِکَ، وَ صَفِیِّکَ مِنْ عِبَادِکَ، إِمَامِ الرَّحْمَةِ، وَ قَائِدِ الْخَیْرِ، وَ مِفْتَاحِ الْبَرَکَةِ. کَمَا نَصَبَ لِأَمْرِکَ نَفْسَهُ وَ عَرَّضَ فِیکَ لِلْمَکْرُوهِ بَدَنَهُ وَ کَاشَفَ فِی الدُّعَاءِ إِلَیْکَ حَامَّتَهُ وَ حَارَبَ فِی رِضَاکَ أُسْرَتَهُ وَ قَطَعَ فِی إِحْیَاءِ دِینِکَ رَحِمَهُ. وَ أَقْصَى الْأَدْنَیْنَ عَلَى جُحُودِهِمْ وَ قَرَّبَ الْأَقْصَیْنَ عَلَى اسْتِجَابَتِهِمْ لَکَ. وَ وَالَى فِیکَ الْأَبْعَدِینَ وَ عَادَى فِیکَ الْأَقْرَبِینَ و أَدْأَبَ نَفْسَهُ فِی تَبْلِیغِ رِسَالَتِکَ وَ أَتْعَبَهَا بِالدُّعَاءِ إِلَى مِلَّتِکَ. وَ شَغَلَهَا بِالنُّصْحِ لِأَهْلِ دَعْوَتِکَ وَ هَاجَرَ إِلَى بِلَادِ الْغُربَةِ، وَ مَحَلِّ النَّأْیِ عَنْ مَوْطِنِ رَحْلِهِ، وَ مَوْضِعِ رِجْلِهِ، وَ مَسْقَطِ رَأْسِهِ، وَ مَأْنَسِ نَفْسِهِ، إِرَادَةً مِنْهُ لِإِعْزَازِ دِینِکَ، وَ اسْتِنْصَاراً عَلَى أَهْلِ الْکُفْرِ بِکَ. حَتَّى اسْتَتَبَّ لَهُ مَا حَاوَلَ فِی أَعْدَائِکَ وَ اسْتَتَمَّ لَهُ مَا دَبَّرَ فِی أَوْلِیَائِکَ. فَنَهَدَ إِلَیْهِمْ مُسْتَفْتِحاً بِعَوْنِکَ، وَ مُتَقَوِّیاً عَلَى ضَعْفِهِ بِنَصْرِکَ فَغَزَاهُمْ فِی عُقْرِ دِیَارِهِمْ. وَ هَجَمَ عَلَیْهِمْ فِی بُحْبُوحَةِ قَرَارِهِمْ حَتَّى ظَهَرَ أَمْرُکَ، وَ عَلَتْ کَلِمَتُکَ، وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ. 


  که امین وحى توست، برگزیده از میان آفریدگان توست، دوست مخلص از میان همه بندگان توست، آن امام رحمت و پیشواى خیر و کلید برکات، درود بفرست، آن‌سان که او جان خویش در فرمان تو نهاد و جسم خویش به راه تو هدف تیر بلا گردانید و در دعوت به دین تو با خویشاوندان خود آشکارا خصومت ورزید و براى خشنودى تو با خاندان خویش به پیکار برخاست و تا دین تو را زنده دارد، پیوند از خویش و پیوند ببرید. نزدیکان انکار پیشه را از خود دور داشت و دوران دعوت‌پذیر را به خود نزدیک ساخت. در راه تو با بیگانگان دوستى ورزید و با نزدیکان دشمنى. و تا حق رسالت تو بگزارد، خویشتن را به رنج افکند. جان خویش در بوته تعب نهاد تا به کیش تو دعوت کند. خویشتن به کار داشت تا امت را اندرز دهد. به دیار غربت رخت کشید و موطن مألوف و زادبوم و سراى انس خود رها کرد، تا دین‌ تو را نصرت دهد و بر آنان که بر تو کفر مى‌ورزیدند غلبه جوید، تا به هر چه در حق دشمنان تو خواسته بود به تمام دست یافت و هر چه در باره دوستان تو اندیشیده بود، به کمال حاصل آمد. پس بدان هنگام که به یارى تو پیروزى مى‌طلبید و به نیروى نصرت تو بر ناتوانى خویش چیره مى‌گشت، آهنگ جنگ ایشان کرد. با آنان در دل خانه‌هایشان غزا کرد و به ناگاه در میان منازلشان بر سرشان تاخت، تا دین تو آشکار گردید و کلمه تو برتر شد، اگر چه مشرکان را ناخوش افتاد.

  • Vincent Valantine

بخش کوچکی از دعای اوّل:

لَقَدْ وَضَعَ عَنَّا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ، وَ لَمْ یُکَلِّفْنَا إِلَّا وُسْعاً، وَ لَمْ یُجَشِّمْنَا إِلَّا یُسْراً، وَ لَمْ یَدَعْ لِأَحَدٍ مِنَّا حُجَّةً وَ لَا عُذْراً.

ما را از هر چه فراتر از تاب و توانمان بود معاف‏ داشت و جز به اندازه توانمان تکلیف نفرمود و جز به اعمال سهل و آسانمان وا نداشت،تا هیچ یک از ما را عذرى و حجتى نماند.

==================================================

عید همگی مبارک

  • Vincent Valantine
بعضی از وبلاگ‌نویس‌ها اونقدر درونگرا هستند که حرف‌های مهمشون به صورت پیشنویس برای خودشون باقی میمونه حتّی اگه کسی از هویّتشون اطّلاع نداشته باشه.
  • Vincent Valantine

سر یکی از درس‌ها همکلاسی محترم گفتند که بیا هم گروه شیم و ...

منم گفتم ترم اوّلی نیام روش رو زمین بندازم و قبول کردم در صورتی که گزینه‌های خیلی بهتری داشتم بعدش حالا 2 هفته گذشته و هرکس هم از ما پرسید گفتیم با ایشونیم و ایشون هم تا هفته پیش داشتم واسه پروژه باهاش هماهنگ میکردم الان که 3 روز مونده به تحویل موضوع پروژه به استاد ، بهم گفتش که با یکی دیگه هم‌گروه شده 

خیلی ساده خیلی راحت

منم هیچی نگفتم و به رو خودم نیاوردم  بعدش امشب میخوام تمرین بنویسم و شدیداً توی وقت کم خودم موندم زنگ زده گفته بیا پیشم دلم گرفته منم جوری که بهش برنخوره پیچوندمش امّا خودش اومده پیشم 

حالا من باز مهمان نوازی رو تا اونجا که تونستم به جا آوردم  ولی به من چه هُم سیک شدی  برو پیش یه نفر که نپیچونده باشیش 

امیدوارم خودش فهمیده باشه درس دومی که باز خودش گفته هم‌گروهی بشیم ، هم‌گروهی شدنمون منتفی شده و دنبال یه نفر دیگه باید باشه چون دیگه من به هیچ وجه باهاش قرار نیست هم‌گروهی بشم و قرار نیست هم بهش این رو اطّلاع بدم خودش دیگه باید فهمیده باشه :|

----------------------------------------------------

بعدا نوشت :

امروز گفت واسه اون یکی درس یه کاریش بکن (پروژه اون یکی درس) منم خیلی رک گفتم دیگه هم‌گروه نیستیم

  • Vincent Valantine

این روزها یک مقدار زیادی حواسم پرته یا تو فکر فرو می‌رم که باعث شده چند جای دستم رو با چاقو زخمی کنم. تو دانشگاه هم طبق عادت چند ساله اومدم در رو برای افراد پشت سرم نگه داشتم رد شند بعدش اینقدر گیج زدم در رو زود ول کردم قشنگ برگشت خورد به طرف حالا یک ساعت عذرخواهی کردن ؛ توی امتحان‌ها هم که انگار یه گیج و منگ درس نخونده هستم نه یه یارویی که برای امتحان چندین بار جزوه رو قورت داده(فکر کنم توی شیوه مطالعه‌ام هم تغییر ایجاد کنم)

2 روز پیش توی سرسرای دانشگاه برترین پروژه‌های کارشناسی رو به نمایش گذاشته بودند و توضیح میدادند من یه دور زدم و بعدش رفتم یه موضوع که از همش جالب‌تر بود رو توضیح گوش دادم طرف یه خانوم سخت‌افزار بودش و پروژه‌ی خیلی خفنی داشت سال ورودی کارشناسیش با من یکی بود.

و با تمام وجود درک کردم که دانشگاه‌های تهران چقدر بهترند واسه کارشناسی و ...

با تمام وجود حس می‌کردم که 4 سال از عمرم تلف شده و دیروز و امروزم هم به فنا دادم.

الان نسبت به بقیه هم کلاسی‌هام استاد راهنما و استاد مشاور بهتر انتخاب کردم و شرایط بهتری برام فراهم شده دوست ندارم شرایط رو خراب کنم.


  • Vincent Valantine
گاهی توی روابط دوستیمون اینطور می‌شه که به این نقطه می‌رسیم از خودمون می‌پرسیم که چی‌شد که اینطوری شد؟
در واقع اون رابطه‌ی دوستانه به یک‌باره فرو می‌ریزه و یا می‌بینیم که دوست عزیز به یک‌باره توی غار تنهایی خودش فرو می‌ره و غیر قابل دسترس میشه و یا توی فضای وبلاگی می‌بینیم که به یک‌باره ترک اینترنت گفته و خداحافظی می‌کند.
خب بهتره بگیم که بیشتر این اتّفاق‌هایی که میرسیم به اون نقطه که چی‌شد اینطوری شد به یک باره بوجود نمیاند و تغییرات آهسته آهسته‌ای بودن که ما یا نمی‌دیدیمشون یا نمی‌خواستیم ببینیمشون خلاصه از دوستانتون غافل نشید و نذارید که رابطه‌ی دوستانه مثل یه غذای خوشمزه قدیمی بشه که الان طمعش خراب شده ولی شما همچنان فکر می‌کنید خوشمزه هست.
نهایتاً هفتگی ازشون خبر بگیرید حالشون رو بپرسید و محبّت کنید هر دوست به اندازه‌ای معرفت خودش قدردان هست :)
(امیدوار وبلاگ نویس خوش قلم ، فاطیما کیان هرجا که هست سلامت و موفّق باشه)

  • Vincent Valantine
خب اگه خاطرتون باشه قبلاً یه در مورد فیلم imitation game نظرم رو نوشته بودم و الان حس خوبی دارم که یه نفر رفته فیلم‌های بر اساس واقعیت رو زیر ذره بین قرار داده و خب نتیجه حتّی برای خودمم غیر قابل تصور بود :دی
طبق گزینه‌هایی که تو سایت بود با معیار افرادی که خیلی سخت‌گیر نیستند همه‌چی واقعیّت باشه و به قولی بالاخره فیلمه مستند نیست امتیاز واقعیت بودن این فیلم :
و با معیار اونایی که فقط حقایق براشون قابل قبوله امتیاز واقعیت بودن این فیلم :
خب امیدوار این سایت برای فیلم‌های آینده هم حساسیت به خرج بده حداقل من برای انتخاب فیلم ازش استفاده می‌کنم :)

  • Vincent Valantine
با دوستم صحبت می‌کردیم میگفت چه فایده این روز رو گذاشتن واسه گول زدن واسه اینکه دل خوش کنی الکی ولی هیچ وقت نه خشونت علیه زن‌ها تغییری می‌کنه و نه هیچ چیز دیگه.
خب حرفی برای گفتن نداشتم یه جورایی می‌شه گفت به گناه زن بودن متولّد شده‌اند و فرق نداره کجای این کره خاکی باشند بنا به مکانشون از حق 50-50 خود فاصله می‌گیرند.
با این حال امروز رو بهانه می‌کنم تا از زندگی شوکه کننده خانومی بگم که احتمالاً با کلّی امید و آرزو برای آینده‌اش ازدواج کرده و حالا با مردی روبه‌رو شده که به اسم حساسیّت یا بد دلی ولی ما چرا تعارف کنیم به خاطر مریضی روانی که داره خانومش رو توی خونه زندانی میکنه و بهش اجازه نمیده که از خونه خارج بشه و فقط ماهی 1-2 بار با خودش بیرون می‌برتش بیرون یا هر دو هفته‌ای می‌برتش خونه پدر مادر خانومش، دیگه بحث کار زن در خارج از خانه و یا تصرف کردن سرمایه کاری خانوم یا خروج از کشور هم حتّی نیستش بحث سر از خونه خارج شدنه معموله.
برای من که خارج از ماجرا هستم میگم چرا طلاق نمیگیره؟؟ و خب پاسخ واقعیتی جز سوء استفاده از احساسات زنانه نیستش و این خانوم خودش رو پایبند به فرزندهاش و احساسی که به همسرش داره میدونه البته اگه این احساس به تنفر تبدیل نشه.
به قول یکی از دوستان باید بلد باشی چطور زن رو رام خودت کنی ، باید جوری با احساسش پیش بری که وقتی حق با اونه هم نتونه بهت نه بگه دلش این اجازه رو بهش نده یا به قول یکی دیگه که میگفت که سختیش قبل از ازدواجه بعدش دیگه مجبوره باهات را بیاد ، این جور کارا یه سیاست کثیفه.
  • Vincent Valantine