خودمونی

اوّل کوتاه نوشته بود بعد دیدم اصلاً کوتاه نوشتن کم پیش میاد
اینجا باشه یه وبلگ خودمونی واسه کنار هم بودن من و چند دوست مجازی

بایگانی

۵ مطلب در آذر ۱۴۰۰ ثبت شده است

قبلاً بهم گفته بودند که از 25 سالگی به بعد زندگی روی دور تند قرار می‌گیره و اصلاً نمی‌دونی چطوری به 30 می‌رسی. خب با اینکه به من هشدار داده شده بود ولی اونطور که باید این بحران را درک نکرده بودم ولی الان که بخش قابل توجهیش را تجربه کردم بنظرم میاد که این دور تند حالا حالاها قراره که ادامه داشته باشه. اونقدر خسته هستم که نمی‌تونم دقیقاً تحلیل کنم علتش چیا هستند. اصلاً نسبت به گذشته زودتر انرژی آغاز فعالیت جدیدم در روز ته می‌کشه. در روز باید کلی فشار روحی و روانی به ج مانده از گذشته را به دوش بکشم و حتی حس می‌کنم برای یادگیری نیاز به تلاش بیشتر دارم. مهم‌تر از این مسائل برام قابل توجه هست که خستگی امروز من برای انجام امور کارهای خودم نبوده. با افزایش سنم وظایف ریز و درشتی از جانب دوست، خانواده و حتی افراد غریبه بهم محول می‌شه که این باعث میشه در روز کارهای پیشبینی نشده بیشتری سراغم بیان که وقت‌گیر هستند و خب خودم هم مجبور می‌شم کارهای خیلی ضروری خودم رو از دوستانم کمک بگیرم. شاید وقتی سنم کمتر بود راحت‌تر می‌تونستم به این امور نه بگیرم ولی الان به نسبت خیلی سخت‌تر هست در واقع توقع اطرافیان هم به خاطر سنم افزایش یافته. می‌دونید زندگی اینقدر سخته که ما واقعاً بدون به هم کمک کردن نمی‌تونیم دوام بیاریم. من از کمک کردن هم خیلی خوشحال می‌شم. ولی شرایط جوری شده که برای پیشبرد کارهای خودم باید راندمان خیلی بیشتری نسبت به گذشته داشته باشم. وقتی که کارشناسی بودم کسی جز درس خوندن انتظار خاصی از من نداشت و من هم بجز درس خوندن به تفریح یا کسب مهارتی فکر می‌کردم ولی خب الان جوری شده که مثلاً همکار سابق باهات تماس می‌گیره میگه که فلان داروی کمیاب تو شهرشون نیست و نیاز ضروری داره و تو باید داروخانه‌های شهر بری پرس و جو کنی. با تقریب خوبی حداقل هر 2-3 روز یک کار اینطوری پیش میاد. حالا افرادی که تو این رده سنی خانواده تشکیل دادند یا در رابطه‌ای هستند هم مسئولیت‌های دیگه‌ای بهشون محول می‌شه که باعث می‌شه زندگیشون از من سریع‌تر پیش بره.

یه دفعه می‌بینی که اصلاً کی به وسط هفته رسیدیم؟؟؟ من هیچ ایده‌ای ندارم که چطور گذشت. ته تفریح امروز من به صورت جست و گریخته چت کردن تو گروه تلگرامی بود که نیاز نداشت به طور متمرکز و دقیق وقت بذارم.

  • Vincent Valantine

به خودم قول داده بودم تا قبل از انجام دادن هدف روزانه مورد نظرم چیزی ننویسم ولی خب این قدر این چند روزه درگیر کارهای اجباری اضافی، کارهای دیگران، وقت گذراندن با فامیل و... شد که حتی یک قدم هم برای خودم نتونستم بردارم و غمگینم. ناامید شده‌ام و نمی‌توانم از فکر کردن به مشکلات بگریزم، گویی مغز بی‌ سلاحم به غل و زنجیر کشیده‌ باشد و غول بی‌شاخ و دم دنیا آن را بازیچه حوادث خود کرده باشد و به تفریح بپردازد. برای همین مجبور هستم که پا روی قول خود بگذارم و از چیزی بنویسم؛ از آن‌ گفتارهای کلیشه‌ای همیشگی خواب‌آور که به طور مضحکی که انسان در زندگی خود تکرار می‌کند. شاید دنیا قدری بخوابد و من بتوانم قفل‌های ناامیدی را از مغزم باز کنم و بتوانم با بینش وسیع‌تری با پیکار خدعه‌های دنیا بپردازم. پس اینکه از چالش‌های این روزها نمی‌نویسم از پنهان‌کاری نیست، پنهان‌کاری امری ناپسند و کشنده اعتماد هست.

در یکی از قسمت‌های سریال Breaking Bad یک وکیل به یک خانم می‌گفت حتی نمی‌توانی تصورش کنی زنان و مردان چه چیزهایی از هم پنهان می‌کنند. دیالوگ بسیار ترسناکی است. حس عدم امنیت به من می‌دهد. بر این باور هستم اساسی‌ترین بنای یک رابطه اعتماد باشد در واقع اعتماد بستری است که در آن گفت‌ و گو، ارتباط، علاقه، وفاداری، احترام و دیگر خصوصایت یک رابطه سالم بر روی آن بنا می‌شوند. با اینکه انسان می‌داند این بستر شکننده و نیاز به مراقبت ویژه دارد گاهی آن را خیلی ارزان از دست می‌دهد! نمی‌دانم شاید فکر می‌کنند که داستان آن‌ها فرق می‌کنند و قرار نیست که دستشان رو شود یا اتفاق‌های تصادفی مَکر آن‌ها را به سخره بگیرد!

ریسک بسیار به بهای کم با تکیه بر اینکه دنیا همیشه به ساز ما می‌رقصد.

خانم و آقایی از فامیل من را به خانه می‌رساندند و من از موسیقی لذت می‌بردم بلندای صدای ابی در آن ماشین باکلاس خارجی لذت دیگری داشت که همیشه نصیبم نمی‌شود. ناگهان صدای دعوایشان بلند شد، به آن‌ها نگاه کردم همسرش بدون پلک زدن به مرد خیره شده بود دهانش تکان نمی‌خورد اما صدای او بالاتر از ابی فریاد می‌زد. مرد سراسیمه کابل AUX را از گوشی خود جدا کرد تا دعوای خصوصی آن‌ها دیگر برای من پخش نشود!

احتمالاً انتظار این را نداشت که صدایی که مخفیانه ضبط کرده است به همراه دیگر موسیقی‌ها پخش شود!

  • Vincent Valantine

یادم نمیاد قبلاً گفته‌ام یا نه به هر حال امیدوارم حرفم بوی تازگی داشته باشد. می‌خواهم خاطره‌ای از دوران پالایشگاه تعریف کنم. زمانی که رئیس سابق تصمیمات احمقانه می‌گرفت کسی جرئت نمی‌کرد با او مخالفت کند.تصمیمات او گاها باعث ضرر میلیونی برای پالایشگاه می‌شد و کسی نمی‌توانست او مواخذه کند. اغلب کارکنان به همراه جانشین او در اتاق‌های دیگه به غرولند کردن و گاها مسخره کردی او می‌پرداختند. آن‌ها حتی می‌دانستند که چه کسی از همکارانشان نفوذی است و شدت حرف‌هایشان را جلوی نفوذی رعایت می‌کردند که نه او مهره سوخته باشد نه رئیس اذیتشان کند! این مسئله باعث شده بود که رئیس سابق در قبال من که نیروی جدید باشم نیز بدبین باشد و یک حالت اینکه فکر نکن بچه زرنگ هستی من می‌دونم همه شماها از من بدتون میاد. 

آن زمان جانشین رئیس را به اسم کوچک صدا می‌کردند. پس از بازنشسته شدن رئیس و ترفیع گرفتن جانشینش، دیگر او را با اسم کوچک + آقا صدا می‌زدند و احتمالاً تا یک الی دو سال دیگر او را آقای+فامیلی صدا بزنند. اما موضوع مهم‌تر این بود که درهای انتقاد به روی رئیس جدید بسته شده بود نه اینکه آن بنده خدا خودش سو گیری بدی داشته باشد. یا رفتاری داشته باشد که بقیه بترسند. جایگاه او شرایط را به صورتی ایجاد می‌کرد که دیگر کسی ریسک انتقاد کردن به او را نمی‌پذیرفت. بعد از گذشت چند ماه گاهاً او نیز تصمیم‌های احمقانه می‌گرفت و بقیه او را تایید میکردند! یا کارها را به نحو کند و خسته کننده انجام می‌دادند که مورد تایید او باشد. 

چرخه معیوب و ترسناکی که نتنها کارایی مجموعه را پایین میاره بلکه باعث زوال تصمیم‌گیری مدیر مجموعه می‌شه. مطمئن نیستم ولی فکر می‌کنم با ادامه‌ی این روال کار به جایی می‌رسد که دیگر انتقاد به رئیس جدید نیز کارساز نباشد!
من فکر نمی‌کنم که هیچ وقت رئیس هیچ‌جایی بشوم ولی حداقل امیدوارم که در هرجایگاه و زمانی بین دوستان و اطرافیانم از نعمت انتقاد سازنده شنیدن بی‌بهره نمانم.

  • Vincent Valantine

چند روز پیش فیلمی بر اساس واقعیت نگاه می‌کردم که سربازی به جنگ اعزام می‌شه. قبل از رفتنش به دیدار معشوق خودش می‌رود و قول می‌دهد که سالم و زود برگردد! با اینکه مدت زمان حضورش در جنگ یک سال یا کمتر از آن بود و مرتب برای محبوبش نامه می‌نوشت اما آن دختر 1-2 ماه قبل از بازگشت سرباز نامزد می‌کند تا تنها دلخوشی کبوترهای نامه‌رسان به پایان برسه! بعد از اینکه سرباز از جنگ برمی‌گردد معشوقش طعنه می‌زند که سرباز بی‌وفا هست و برای او مدال‌های جنگت با ارزش‌تر از خودش بوده است! حالا من خودم سعی کردم یه طرفه به قاضی نروم و مسائلی همچون فشار جامعه‌ای شبیه به ایران خودمون که دختر دم‌بخت باید سریع‌تر ازدواج کنه را در نظر بگیرم. به هر حال سخته که خانواده، اطرافیان و حتی دوستان مرتب فشارهای روحی و روانی به آدم بیاورند که باید زودتر ازدواج کنه و امنیت روانی باقی نذارند؛ آن هم در جامعه‌ای که عملاً هنوز مردها یک نقش تکیه‌گاه و حمایت‌گری ایفا می‌کنند که حضور در اجتماع خانم را تسهیل می‌کنه. با این حال بنظرم طعنه آن خانم کمال بی‌انصافی بود! 

اگرچه عموم فیلم‌های براساس واقعیت وقایع را طوری که فیلم تجاری فروش برود نمایش می‌دهند اما آن فیلم تا حدود خوبی برای من قابل لمس و یادآور دوران آموزشی سربازی بود. دقیقاً دو سال پیش بود که فرمانده یگان ما در باب متلاشی شدن رابطه‌ی سربازها صحبت می‌کرد! فرمانده می‌گفت دختری که 2 ماه نتونه دوری شما را تحمل کنه به درد لای جرز دیوار می‌خوره!  صحبت‌هایی که برای برخی از سربازها صرفاً جنبه خندیدن داشت و دل برخی را نیز خالی می‌کرد. من که حق می‌دادم بترسند. همان دو ماه برای متلاشی شدن تعدای از رابطه‌ها کافی بود. یا حتی یکی از افراد متاهل می‌گفت خانومش طی دو هفته اول کارش به بیمارستان کشیده! فرمانده از رندی برخی از سربازها می‌گفت چطور سعی می‌کنند روز ولنتاین مرخصی بگیرند. حتی گاهی سربازها اعلام می‌کردند که پدربزرگ یا مادربزرگشان فوت شده است تا بتوانند 2 روز مرخصی بگیرند! راستش خودم هم باورم نمی‌شد ولی شاهد این بودم که برای موارد پیش و پا افتاده‌تری نیز از این ترفند استفاده کردند.

در دوران سربازی کتاب‌های شعر بیشتر از دیگر کتاب‌ها بین بچه‌ها دست به دست می‌شد. حتی آن شخصی که فروغ می‌خواند هم خودش را به نوعی تسکین می‌داد که این دوری موقتی است و روزهای بهتر می‌آید! نگران شکسته شدن چهره و از ریخت افتادنشان بودند. مشخصاً انتظار داشتند که با اینکه از دیده رفته‌اند از دل نروند. نمی‌دانم این توقع چقدر منصفانه است به هر حال تجربه نشان داده است که ساز و کار روابط طبق قصه، شعر و فیلم‌ عاشقانه پیش نمی‌رود. سوای فراز و فرود داستان عاشقانه‌ای که ممکت است داشته باشیم؛ مهم است فردی را پیدا کنیم که در کنارش احساس امنیت، آرامش و ارزشمندی داشته باشیم. شاید هم من پیر و ترسو شده باشم به هر نمی‌توانم این واقعیت را از ذهنم دور کنم که انسان‌ها در قبال دوری بسیار شکننده عمل می‌کنند سریع‌تر از آنچه فکر می‌کنیم زمان بردباری افراد را با خود می‌برد. رابطه فرو می‌پاشید و ما به آسانی از یاد می‌رویم. با این وجود نمی‌دانم از کجا و چرا دوست داریم که باور کنیم جایی برای ما استثناء قائل شده‌اند.

روز آخر اردوی صحرایی همه‌ی 80 نفر یگان یک صدا می‌خواندیم:

یه عاشقی بود که یه روز بهت می گفت دوست داره

آخ که دوستت داره هنوز

دلم یه دیوونه شده

واست می آزاره هنوز

از دل دیوونه نترس...

آخ که دوستت داره هنوز

  • Vincent Valantine

Bella Ciao

بلا چاو

یک ترانه فولکلور ایتالیایی است که معنی اسمش خداحافظ زیبا ترجمه می‌شه. این آهنگ در اواخر دهه 90 میلادی توسط زنان کارگر شالیزارهای ایتالیا برای اعتراض به وضعیت سخت کاری خوانده می‌شد. این آهنگ در سال‌های 1943 تا 1945 توسط پارتیزان‌های ایتالیایی احیا شد. از آن‌جا پارتیزان‌ها در جنگ با فاشیسم‌های ایتالیایی و متحدهای نازی آن‌ها بودند، متن این ترانه شکل ضد فاشیسمی به خود گرفت. امروزه نیز این آهنگ به یک نماد ضد فاشیسم تبدیل شده است. بسیاری از هنرمندان این ترانه را به زبان خود بازخوانی کرده‌اند، همچنین از این موسیقی در بسیاری از فیلم‌ها استفاده شده. توضیحات دقیق‌تر در ویکی‌پدیا قرار داره.

================

بنظرم تفاوت قابل توجه در ورژن یاد شده عبارت خداحافظ زیبا است! در نسخه زنان دهقان احتمالاً آن‌ها احتمالاً با زیبایی  خودشان، یا آرامش که قبل از خواب داشتند خداحافظی می‌کنند که باید با شرایط سخت مشغول به کار شوند. اما در نسخه پارتیزان‌ها بنظرم منظور از زیبا محبوب و خانواده خودشان باشه و با احتمال کمتر منظورشان وطن باشه. خداحافظی دوم یک خداحافظی قبل از جنگ است آن‌ها دشمن را دیده‌اند و با زیباترین داشته‌های خود خداحافظی می‌کنند تا به جنگ بروند. در این نسخه خداحافظی آن‌ها از آن دسته خداحافظی‌های همیشگی است! خداحافظی با بهای سنگین برای کسب آزادی!

جالبه بدونید این ترانه با این هم شهرت و محبوبیت در ایتالیا خوانده نمی‌شه. چون پدران و پدربزرگ‌های بسیاری از افراد در این جنگ داخلی حضور داشتند و خواندنش نوعی بی‌ادبی محسوب می‌شه!

===============

از این ترانه، نسخه‌های متفاوت زیادی وجود داره و عموماً زمینه شادی دارند ولی من زمینه غمگین-حماسی آن که در سریال Money Heist ارائه شده بیشتر دوست دارم و بنظرم با متن آهنگ هماهنگی بیشتری داره.

 

دانلود آهنگ

  • Vincent Valantine