خودمونی

اوّل کوتاه نوشته بود بعد دیدم اصلاً کوتاه نوشتن کم پیش میاد
اینجا باشه یه وبلگ خودمونی واسه کنار هم بودن من و چند دوست مجازی

بایگانی

ارتباط با درونگرایان + شرح حال

سه شنبه, ۲۵ آبان ۱۴۰۰، ۰۱:۲۸ ب.ظ

این روزها روند پیاده‌روی را ادامه می‌دم و در کنارش رمان خواندن را از نو شروع کرده‌ام. یکی از کتاب‌های سلینجر را بازخوانی‌ ‏می‌کنم. میزان آشفتگی شخصیت اصلی داستان شبیه این روزهای خودم است. جدا از محور اصلی داستان‌های سلینجر از ‏نحوه توصیف ارتباط‌ های انسانی افراد لذت می‌برم.
ممکن است در یکی از این شب‌هایی پاییزی شما با پارتنر خود قدم ‏بزنید و در حالی که بازوانتان در هم حلقه شده باشد در دل بگویی: عجب شب محشری؛ من با لباس معقول در کنار یک ‏فرد مناسب در اجتماع ظاهر شده‌ام! در همین حین پارتنر شما نیز بازوانتان را فشار دهد و باعث مسرت شما شود‎!‎‏ در ‏حالی که او در خصوص رابطه‌ای که با شما دارد مردد باشد، از تاثیری که بر روی شما می‌گذارد احساس گناه کند و ‏برای کاهش عذاب وجدان خودش بازوان شما را به نشانه‌ی علاقه فشار دهد!‏

حقیقتاً زندگی کردن با افراد درونگرا نیازمند انرژی و دقت زیادی است. باید به واکنش‌ها، عادت‌ها، کلمات استفاده شده در صحبت ‏و حتی جزئیات تغییرات چهره توجه کرد. زیرا ممکن است اندکی قبل از مواجه شدن با چهره‌ی زیبا و آرایش کرده‌ی زن ‏مورد علاقه‌ خود، او دل سیری گریه ‌کرده باشد؛ آشفته باشد. آن‌ها به قانون نانوشته‌ای پایبند هستند که پریشانی آن‌ها ‏اختلالی در زندگی اطرفیانشان ایجاد نکند. ‏

احتمالاً این نوع ارتباط برای بسیاری از افراد نه معقول به نظر برسد نه ارزش هزینه کردن داشته باشد. با این وجود پاداش ارتباط ‏با این افراد، دوستی عمیقی است که آن‌ها شکل می‌دهند. حتی شما اولویتی فراتر از خودشان قرار می‌گیرید. آن‌ها حتی اگر با ستاره‌ای بین میلیاردها ستاره دوست شوند سوسو کردن آن ستاره با دیگر ستاره‌ها برایشان متفاوت و پر اهمیت می‌شود.

غذا خوردن برایم دشوار شده‌ است، پس از 4-5 لقمه حس می‌کنم که غذا به گلویم رسیده‌ است؛ با این وجود برای اینکه مادرم چیزی متوجه نشود به خوردن به سختی ادامه می‌دهم. به او قول داده‌ام که قرص‌ها را نخورم ولی باعث شده تقریباً همه چیز شبیه دارو شود. فیلم دیدن، غذا خوردن، تلاش کردن برای آینده و... همگی تلاش‌های مذبوحانه‌ای برای فرو نپاشیدن هستند که در یک حلقه‌ی همچنان ادامه بده گیر کرده‌اند. نمی‌دانم که کی از این حلقه خارج می‌شوم آیا وضعیتم بهبود پیدا می‌کند؟ نمی‌دانم.

متاسفانه همچنان نتوانستهام دوست خود باقی بمانم. من می‌توانستم 4 ماه آینده در یکی از بهترین دانشگاه‌های انگلیس به صورت فول‌فاند درس بخوانم اما الان به خاطر اشتباهات احمقانه نتنها آن فرصت را از دست دادم بلکه اصلاً مشخص نیست شانس خروج از کشور را خواهم داشت یا نه این فکر ذهنم را متلاشی می‌کند. نزدیک به یک هفته است با هیچکس صحبت نکرده‌ام دلم برای دوستانم تنگ شده است ولی نمی‌توانم! گاهی به صورت خود سیلی می‌زنم. نمی‌توانم فکرم را متمرکز کنم. از یک طرف به خودم می‌گویم نباید ضعیف باشم و به خاطر از دست دادن یک موقعیت ایده‌آل خودم را اذیت کنم و از طرف دیگر مشکلات اقتصادی خانواده، رزومه ضعیف و بی‌عرضگی خودم مدام تنم را می‌لرزاند که اگر نتوانستی از کشور خارج شوی چه؟ هیچ ایده‌ای برای در ایران ماندن ندارم.

می‌دانی زمینه کاری استادها را خواندن که لطفی ندارد عمر همچنان می‌ذرد و تهش نه مشخص هست که چه کار می‌خواهی انجام بدی نه چیزی به معلوماتت اضافه شده است!
راستی مطمئن نیستم که تمام توصیفات اولیه‌ام تنها به انسان‌های درونگرا اختصاص داشته باشد صرفاً کلمه‌ی جامع‌تری برای این افراد پیدا نکردم. 

  • Vincent Valantine

نظرات (۲)

((حتی شما اولویتی فراتر از خودشان قرار می‌گیرید. آن‌ها حتی اگر با ستاره‌ای بین میلیاردها ستاره دوست شوند سوسو کردن آن ستاره با دیگر ستاره‌ها برایشان متفاوت و پر اهمیت می‌شود))

.

این جمله باعث شد فکر کنم که درسته حقیقتا آدم های درونگرا چون سخت انتخاب میکنند وصمیمی میشن سخت هم پایبندن!

اما دقیقا امان ازروزی که پارتنر شما درونگراباشه وکمی هم ازشما فاصله بگیره!

خیلی مسائل رو شاید به زبون نیاره وهیچوقت نخواهید فهمید.این رو گفتم چون چندوقت پیش سر مسائلی به این نتیجه رسیدم زندگی با افراد درونگرا سخت خواهد بود.

.

درمورد موقعیتتون واقعا باید بگم متاسفم دوباره نمیشه برای اپلای تلاش کرد؟

 

پاسخ:
کاملاً درست می‌گی. نگاه معمولاً شنونده‌های خوبی هستند و خودشون خیلی به به جزئیات طرف مقابلشون اهمیت می‌دند برای همین یک انتظار بزرگ دارند که طرف مقابل هم به این مسائل اهمیت بده.
در خصوص بیان مسائل بستگی داره که فرد درونگرا چه حسی از طرف مقابلش بگیره. کنترل کننده یا همراه؟
فکر می‌کنم که اگه پارتنر آدم‌های درونگرا در قالب یک همراه باشه که نه از روی وظیفه، تظاهر یا روال روزمره جویای مسئله بشه؛ پاسخ بهتری می‌گیره. منظورم این هست که فرد درونگرا باید این حس اعتماد را پیدا کنه که شخص سوال کننده واقعاً نگران هست و این موضوع براش مهمه. از طرفی هم نباید این حس بهش دست بده که پاسخ دادن باعث خراب‌تر شدن اوضاع بشه. 

===
همچنان می‌تونم برای جاهای مختلفی اپلای کنم ولی شانس پایینی دارم. آن هم برای یک دانشگاه معمولی یا سطح پایین برای دانشگاه‌های خفن اینطوری فکر نمی‌کنم دیگه تکرار بشه و یا اگه بشه اینقدر پیشرفت خوب داشته باشم.

سلااام.

 

ارتباط با آدم درونگرا سخت و انرژی‌بره و من هم متوجه شدم که هرکسی حاضر به دادن هزینه‌ی این ارتباط نیست. خسته می‌شن و میرن. 

 

آدم مناسبی نیستم برای دلداری دادن بابت اتفاقی که افتاده. میدونید که خودم چقدر سرگشته و خسته‌ام. فقط می‌خوام بگم قرار نیست همیشه قوی باشیم. آدمیم. سوگواری کردن نشانه‌ی آدم شجاعیه که ضعفهاش رو میپذیره و نه نشانه‌ی ضعیف بودن به خودی خود.

 

امیدوارم اتفاقات بهتری بیفته براتون و از این حالت خارج بشید. برای خودم هم امیدوارم.

پاسخ:
درسته برای همین در اغلب اوقات یا تنها می‌مونند یا یه برونگرا میاد آن‌ها را از تنهایی در میاره :))

مرسی از صحبتت، امیدوارم که برای جفتمون اتفاق‌های خوب رقم بخوره. 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">