خودمونی

اوّل کوتاه نوشته بود بعد دیدم اصلاً کوتاه نوشتن کم پیش میاد
اینجا باشه یه وبلگ خودمونی واسه کنار هم بودن من و چند دوست مجازی

بایگانی

سهم ما از وفا؟

جمعه, ۱۲ آذر ۱۴۰۰، ۰۵:۵۳ ب.ظ

چند روز پیش فیلمی بر اساس واقعیت نگاه می‌کردم که سربازی به جنگ اعزام می‌شه. قبل از رفتنش به دیدار معشوق خودش می‌رود و قول می‌دهد که سالم و زود برگردد! با اینکه مدت زمان حضورش در جنگ یک سال یا کمتر از آن بود و مرتب برای محبوبش نامه می‌نوشت اما آن دختر 1-2 ماه قبل از بازگشت سرباز نامزد می‌کند تا تنها دلخوشی کبوترهای نامه‌رسان به پایان برسه! بعد از اینکه سرباز از جنگ برمی‌گردد معشوقش طعنه می‌زند که سرباز بی‌وفا هست و برای او مدال‌های جنگت با ارزش‌تر از خودش بوده است! حالا من خودم سعی کردم یه طرفه به قاضی نروم و مسائلی همچون فشار جامعه‌ای شبیه به ایران خودمون که دختر دم‌بخت باید سریع‌تر ازدواج کنه را در نظر بگیرم. به هر حال سخته که خانواده، اطرافیان و حتی دوستان مرتب فشارهای روحی و روانی به آدم بیاورند که باید زودتر ازدواج کنه و امنیت روانی باقی نذارند؛ آن هم در جامعه‌ای که عملاً هنوز مردها یک نقش تکیه‌گاه و حمایت‌گری ایفا می‌کنند که حضور در اجتماع خانم را تسهیل می‌کنه. با این حال بنظرم طعنه آن خانم کمال بی‌انصافی بود! 

اگرچه عموم فیلم‌های براساس واقعیت وقایع را طوری که فیلم تجاری فروش برود نمایش می‌دهند اما آن فیلم تا حدود خوبی برای من قابل لمس و یادآور دوران آموزشی سربازی بود. دقیقاً دو سال پیش بود که فرمانده یگان ما در باب متلاشی شدن رابطه‌ی سربازها صحبت می‌کرد! فرمانده می‌گفت دختری که 2 ماه نتونه دوری شما را تحمل کنه به درد لای جرز دیوار می‌خوره!  صحبت‌هایی که برای برخی از سربازها صرفاً جنبه خندیدن داشت و دل برخی را نیز خالی می‌کرد. من که حق می‌دادم بترسند. همان دو ماه برای متلاشی شدن تعدای از رابطه‌ها کافی بود. یا حتی یکی از افراد متاهل می‌گفت خانومش طی دو هفته اول کارش به بیمارستان کشیده! فرمانده از رندی برخی از سربازها می‌گفت چطور سعی می‌کنند روز ولنتاین مرخصی بگیرند. حتی گاهی سربازها اعلام می‌کردند که پدربزرگ یا مادربزرگشان فوت شده است تا بتوانند 2 روز مرخصی بگیرند! راستش خودم هم باورم نمی‌شد ولی شاهد این بودم که برای موارد پیش و پا افتاده‌تری نیز از این ترفند استفاده کردند.

در دوران سربازی کتاب‌های شعر بیشتر از دیگر کتاب‌ها بین بچه‌ها دست به دست می‌شد. حتی آن شخصی که فروغ می‌خواند هم خودش را به نوعی تسکین می‌داد که این دوری موقتی است و روزهای بهتر می‌آید! نگران شکسته شدن چهره و از ریخت افتادنشان بودند. مشخصاً انتظار داشتند که با اینکه از دیده رفته‌اند از دل نروند. نمی‌دانم این توقع چقدر منصفانه است به هر حال تجربه نشان داده است که ساز و کار روابط طبق قصه، شعر و فیلم‌ عاشقانه پیش نمی‌رود. سوای فراز و فرود داستان عاشقانه‌ای که ممکت است داشته باشیم؛ مهم است فردی را پیدا کنیم که در کنارش احساس امنیت، آرامش و ارزشمندی داشته باشیم. شاید هم من پیر و ترسو شده باشم به هر نمی‌توانم این واقعیت را از ذهنم دور کنم که انسان‌ها در قبال دوری بسیار شکننده عمل می‌کنند سریع‌تر از آنچه فکر می‌کنیم زمان بردباری افراد را با خود می‌برد. رابطه فرو می‌پاشید و ما به آسانی از یاد می‌رویم. با این وجود نمی‌دانم از کجا و چرا دوست داریم که باور کنیم جایی برای ما استثناء قائل شده‌اند.

روز آخر اردوی صحرایی همه‌ی 80 نفر یگان یک صدا می‌خواندیم:

یه عاشقی بود که یه روز بهت می گفت دوست داره

آخ که دوستت داره هنوز

دلم یه دیوونه شده

واست می آزاره هنوز

از دل دیوونه نترس...

آخ که دوستت داره هنوز

  • Vincent Valantine

نظرات (۱)

چه پست غمگینی. ولی مرسی که اینقدر قشنگ می‌نویسی. خیلی لذت می‌برم...

پاسخ:
معمولاً وقتی که نمی‌نویسم ناراحت هستم نه وقتی که می‌نویسم  :D
مرسی از حسن نظرت به زیبایی متن‌های تو نمی‌رسه. 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">